چطور با آدم سمی رفتار کنیم؟ 3 تکنیک برای حفظ آرامش و قدرت شخصی

در این مقاله می خواهیم بریم سراغ آدم سمی.
خانم معتمد پویا، با آدم سمی چه کار کنیم؟ با آدم های بد اطرافمون چه کار کنیم؟
آدم سمی شامل:
- آدم هایی که همه اش غیبت می کنند.
- آدم هایی که همه اش زیرآب می زنند.
- آدم هایی که پشتت رو خالی می کنند.
- آدم هایی که پشت سرت حرف می زنند.
- آدم های غرغرو و منفی باف.
- آدم هایی که درکت نمی کنند.
- آدم های بدقلق. یعنی آدم هایی که رو مخند، اذیت می کنند، ندیده با نگاهشون قورتتون میدن، آدم های روی مخی هستند.
با آدم سمی چه کار کنیم؟
پیش فرض های ذهنی خودم در مورد دیگران
من می خوام اول شما رو با پیش فرض های ذهنی خودم در مورد دیگران آشنا کنم.
⭐ دوره جامع مهارت قاطعیت
در حال ضبط و بروزرسانی با جدیدترین محتوای کاربردی
من با هر انسانی تعامل دارم، یک سری پیش فرض ها دارم.
پیش فرض اول: این ها احتمالاً شانس نداشتند که آموزش درست ببینند
چرا؟ چون توی سیستم آموزشی ایران درس خوندند. سیستم آموزشی ایران، مهارت های ارتباطی رو یاد نمیده.
اگه دیده باشید، بچه هایی که در مدارس اروپا درس می خونند، خیلی راحت احساساتشون رو بروز میدن. چرا؟ چون توی مدرسه بهشون یاد دادند که چطوری احساساتشون رو بروز بدن، چطوری حرف بزنند.
خب، توی ایران، کجا یاد دادند؟ مرد که گریه نمی کنه. دختر نذار کسی اشک هات رو ببینه. همه اش سرکوب احساسات.
پس اولین پیش فرض من اینه: آدمی که باهاش تعامل دارم، احتمالاً شانس نداشته آموزش درست ببینه.
پیش فرض دوم: آدم ها به طور کلی به رفتارشون آگاه نیستند، فقط به فکر رفع نیاز خودشونند
یعنی اگر یه روزی ببینم همسرم یک کاری کرد، من ناراحت شدم، به جای اینکه بگم: عوضی برای چی این کار رو کرد؟
بگم: اون الان کدوم نیازش رو از من نمی گیره که داره این رفتار رو انجام میده؟
بطور مثال وقتی می بینم تا من میام رشد کنم، پیشرفت کنم، همسرم من رو دست میندازه، مسخره می کنه.
از خودم می پرسم: همسرم کدوم نیازش رو از من نمی گیره که شروع میکنه به مسخره کردن من؟
همسرم همیشه میگه: تو باید کنارم باشی. من هم بهش میگم: خب، من که نمی تونم همه اش پیشت باشم که…
پس نیاز همسرم اینه که من رو بیشتر کنارش می خواد. و من همه اش سر کلاسم، همه اش این ور و اونورم.
حالا بررسی می کنم ببینم چه راه حلی می تونم پیدا کنم که پیشرفت خودم و کنار همسر بودن رو مدیریت کنم.
به همین سادگی…
هر بار دیدی یک نفر رفتار سمی داره، از خودت بپرس: این آدم بدقلق می خواد کدوم نیازش رو برطرف کنه؟
مثلاً من دیدم آدم هایی که بداخلاقند، همه می گن: اه ، اه سگ پاچه گیر. فکر کرده کیه؟ قیافه اش فلانه.
ولی من میگم این آدم بداخلاق می خواد از خودش محافظت کنه. خیلی تنهاست. نیاز به محبت داره. این آدم دو سه تا لایه خیلی سخت داره. برای همین یک کم براش وقت میذارم، بهش یک کم محبت می کنم. و بعد یک رابطه ی عالی با همدیگه می سازیم.
پس به جای اینکه اون رو قضاوت کنم، میرم ارتباطم رو باهاش می سازم.
پس اتفاقاً هنر توئه که بتونی با آدم های بدقلق ارتباط برقرار کنی.
مثال های زیر را ببینید:
- رانندگی و عبور از چراغ قرمز: بسیاری از افراد هنگام رانندگی بدون اینکه متوجه شوند چقدر خطرناک است، چراغ قرمز را رد میکنند چون عجله دارند و فقط به این فکر میکنند که زودتر به مقصد برسند.
- ریختن زباله در خیابان: برخی افراد زبالههایشان را در خیابان یا طبیعت رها میکنند، بدون اینکه متوجه شوند این رفتار به محیطزیست آسیب میزند. آنها فقط میخواهند از زباله راحت شوند.
- صحبت با صدای بلند در مکان عمومی: بعضی افراد در مترو، اتوبوس یا رستوران با صدای بلند صحبت میکنند یا تماس تلفنی میگیرند، بدون اینکه متوجه باشند این کار برای دیگران آزاردهنده است.
- برخورد در محیط کار: کارمندی که مدام کارهایش را به تعویق میاندازد و در نهایت کار را با عجله تحویل میدهد، متوجه نیست که این رفتار باعث فشار روی همکارانش میشود. او فقط میخواهد کار خودش را تمام کند.
- قطع کردن حرف دیگران در گفتگو: افراد زیادی هنگام صحبت با دیگران، وسط حرف طرف مقابل میپرند تا نظر خودشان را بگویند، بدون اینکه متوجه باشند این کار بیاحترامی است.
این مثالها نشان میدهند که بسیاری از افراد در زندگی روزمره، به جای اینکه به تأثیر رفتارشان بر دیگران فکر کنند، فقط به دنبال رفع نیازهای شخصی خود هستند.
پس پیش فرض من اینه که: آدم ها به طور کلی به رفتارشون آگاه نیستند، فقط به فکر رفع نیاز خودشونند.
پیش فرض سوم: آدم ها به طور کلی به رفتار و تبعات رفتارشون آگاه نیستند
یعنی خیلی وقت ها آدم ها کارهای احمقانه می کنند و نمی دونند این کار بعداً چه بلایی سرشون میاره.
- والدینی که مدام سر فرزندشان فریاد میزنند، اما متوجه نیستند که این کار باعث کاهش اعتماد به نفس و افزایش اضطراب کودک میشود.
- رانندهای که با بوق زدن بیمورد ایجاد مزاحمت میکند، بدون اینکه در نظر بگیرد این کار باعث استرس دیگران و تشدید ترافیک میشود.
- کسی که هنگام صحبت در گوشی، صدایش را بلند میکند، بدون اینکه متوجه شود چقدر برای دیگران آزاردهنده است.
- فردی که در محیط کار مدام از همکارانش انتقاد میکند، اما متوجه نیست که این کار جو منفی ایجاد کرده و بهرهوری را کاهش میدهد.
- کسی که در یک گفتوگو مرتباً حرف طرف مقابل را قطع میکند، بدون اینکه بداند این رفتار چقدر بیاحترامی محسوب میشود و ارتباط را ضعیف میکند.
- فردی که در شبکههای اجتماعی نظر منفی و تند مینویسد، بدون توجه به اینکه این کار میتواند باعث ناراحتی یا کاهش انگیزه دیگران شود.
- کسی که بدون دلیل غذا یا وسایل را هدر میدهد، بدون اینکه در نظر بگیرد این منابع میتوانستند برای نیازمندان استفاده شوند.
- کسی که با مهربانی به سگ های ولگرد غذا می دهد، بدون اینکه در نظر بگیرد این کار باعث بر هم خوردن جمعیت حیوانی اکوسیستم، افزایش زاد و ولد سگ های ولگرد، پرخاشگر کردن آنها و افزایش بیماری در حیوان و انسان ها می شود.
در بیشتر این موارد، افراد بدون آگاهی از اثرات رفتاریشان، فقط بر اساس نیاز یا احساس لحظهای خود عمل میکنند.
من آدم ها رو یک موجود عالی و کامل نمی بینم. خودم هم عالی و کامل نیستم. نمی خوام بگم: همه بدید، من خوبم! منم خیلی وقت ها اینطوری ام. منم خیلی وقت ها به رفتارم و به تبعات رفتارم آگاه نیستم.
پس آدم ها به طور کلی به رفتار و تبعات رفتارشون آگاه نیستند.
پیش فرض چهارم: آدم ها بهترین کاری که بلدند همینه! کاری که الان انجام دادند، بهترین کاریه که بلدند. مگر اینکه آموزش ببینند
پس اگه مثلاً می بینی یک نفر داره پشت سرت حرف میزنه، بدون بهترین مدل زندگی ای که بلده همینه.
تو خودت بهترین مدل زندگی ای که بلدی، همینی هست که داری انجام می دی دیگه.
اون کسی که مثلاً داره همه اش غُر میزنه، آدم عوضی نیست. فکر می کنه این بهترین کاریه که باید انجام بده.
اون کسی که میاد فحش می ده، داره از خودش محافظت می کنه. این بهترین کاریه که بلده.
- رانندهای که همیشه در ترافیک بوق ممتد میزند
- او فقط همین روش را برای تخلیه استرس یا اعتراض بلد است.
- مدیری که فقط با تهدید و توبیخ کارمندانش را کنترل میکند
- شاید او روشهای دیگری برای مدیریت بلد نباشد و تنها ابزارش ترساندن است.
- فردی که در بحثها به جای استدلال، صدایش را بلند میکند
- چون توانایی گفتوگوی منطقی ندارد، تنها روشش بالا بردن صداست.
- کسی که در شبکههای اجتماعی فقط انتقاد و تخریب میکند
- چون روش دیگری برای ابراز نظر و تأثیرگذاری بلد نیست.
- والدی که به جای آموزش و گفتوگو، فرزندش را فقط دعوا میکند
- چون روشهای تربیتی دیگر را بلد نیست یا به آنها اعتماد ندارد.
در واقع، این جمله زمانی استفاده میشود که افراد در یک مسیر نادرست قرار دارند، اما چون راه دیگری را بلد نیستند، همان روش را ادامه میدهند.
اینطوری من خیلی راحت تر می تونم این آدم ها رو درک کنم و بپذیرم. و این خیلی بهم کمک می کنه که آروم باشم.
پیش فرض پنجم: آدم ها نمی تونند مثل آدم خواسته شون رو بگند
من خودم هم بعضی وقت ها اینطوری ام ها. ولی سعی می کنم تا حد ممکن آگاه باشم. اینکه می گم آدم ها یعنی من، شما، همه.
به صورت پیش فرض آدم ها نمی تونند مثل آدم خواسته شون رو بگند. بد می گن. رابطه شون رو خراب می کنند.
مثلاً میگه: واسه چی این کار رو می کنی؟ نمی تونه مثل آدم بگه: من خوام تو این کار را انجام بدی.
یا میگه: تو چرا همه اش اینطوری هستی؟ تو فلانی. نمی تونه مثل آدم بگه: می تونم ازت خواهش کنم دفعه ی بعد اینجوری کنی؟
همسر ناراضی که بهجای بیان مشکلش، با قهر کردن واکنش نشان میدهد
بهجای اینکه بگوید: “من از این موضوع ناراحتم، بیا دربارهاش صحبت کنیم”، سکوت میکند و انتظار دارد طرف مقابل خودش حدس بزند!
کارمندی که به افزایش حقوق نیاز دارد، اما فقط با کنایه صحبت میکند
بهجای اینکه مستقیماً درخواست افزایش حقوق بدهد، مدام میگوید: “وای، این روزها خرج زندگی خیلی بالا رفته!”
فردی که برای جلب محبت، خودش را بیمار و ضعیف نشان میدهد
بهجای اینکه بگوید: “من به توجه و محبت تو نیاز دارم”، طوری رفتار میکند که انگار حالش بد است تا دیگران نگرانش شوند.
دانشآموزی که به کمک نیاز دارد، اما بهجای درخواست مستقیم، کار معلم را زیر سوال میبرد
بهجای اینکه بگوید: “من این بخش را متوجه نشدم، لطفاً توضیح بدهید”، میگوید: “این درس واقعاً سخت و گیجکننده است!”
فردی که به دوستش از دستش ناراحت است، اما بهجای گفتوگوی مستقیم، سرد و بیاعتنا رفتار میکند
بهجای اینکه بگوید: “از فلان رفتارت ناراحت شدم”، پیامهایش را دیر جواب میدهد و توقع دارد دوستش خودش متوجه شود!
والدی که از دست فرزندش ناراحت است، اما بهجای بیان مستقیم، او را تحقیر میکند
مثلاً بهجای اینکه بگوید: “من توقع داشتم به قولت عمل کنی”، میگوید: “تو هیچوقت مسئولیتپذیر نبودی!”
مدیری که از عملکرد کارمندش راضی نیست، اما فقط با طعنه انتقاد میکند
بهجای اینکه بگوید: “این گزارش نیاز به اصلاح دارد”، میگوید: “احتمالاً این رو وقتی خیلی خسته بودی نوشتی، درسته؟”
دوستی که میخواهد دعوت شود، اما مستقیم نمیگوید
بهجای اینکه بگوید: “من هم دوست دارم بیام”، میگوید: “چه جالب! کاش منم یک برنامه سرگرمکننده داشتم.”
کسی که میخواهد دیگری پیام بدهد، اما خودش پیام نمیدهد
بهجای اینکه بگوید: “دلم برای صحبت باهات تنگ شده”، فقط یک استوری غمگین میگذارد و منتظر واکنش میماند!
همکاری که میخواهد مرخصی بگیرد، اما جرئت درخواست مستقیم ندارد
بهجای اینکه بگوید: “ممکنه فردا مرخصی بگیرم؟”، میگوید: “وای چقدر خستهام، کاش فردا میشد نیام!”
نتیجهگیری:
افرادی که نمیتوانند بهطور مستقیم خواستههایشان را بیان کنند، اغلب با کنایه، قهر، طعنه یا رفتارهای غیرمستقیم سعی میکنند دیگران را متوجه کنند. این روش معمولاً باعث سوءتفاهم و ناکامی در رسیدن به نتیجه مطلوب میشود.
بنابراین من یک دستگاه ترجمه توی سرم دارم و وقتی اون یه حرفی می زنه، ترجمه اش می کنه. مثلاً میگه: وای چقدر تو نفهمی! دستگاه من ترجمه اش میکنه به این که: ببین من می خوام با تو ارتباط بگیرم، موفق نمیشم.
این دستگاه ترجمه به من خیلی کمک می کنه. اینطوری خیلی راحت ترم.
دلسوزترم، مشفق ترم، کمتر اذیت میشم. کمتر اعصابم خورد میشه. راحت تر رد می کنم.
دیدید یه عده فقط در حال جنگیدن هستند؟ من راحت تر رد می کنم.
پیش فرض ششم: آدم ها مساوی رفتارشون نیستند
یعنی ما آدم بی شعور نداریم. آدم نفهم نداریم. آدم احمق نداریم. آدم شیطان نداریم. آدم فرشته نداریم. بچه بد نداریم. بچه خوب نداریم. اما کار بد داریم. کار خوب داریم.
مثلاً علی بی شعور نیست، علی کار بد می کنه. این کار علی بد بود.
مریم بی فرهنگ نیست اما این کارش رفتار فرهیخته ای نبود.
اون که نفهمه. اون که اصلاً حالیش نیست. اون که اصلاً احساسات برات مهم نیست. نه، آدم ها مساوی رفتارشون نیستند. من باید این دو تا رو از هم جدا کنم.
خُب، خانم معتمد پویا بعضی ها اصلاً کلاً بی شعورند دیگه! ببین عزیزم وقتی می گی کلاً بی شعورند، چی به دست میاری؟ هیچی! اصلاً اون بی شعور، تبریک، چه ارتباطی ساخته می شه؟ هیچی!
ولی اگه بگی این رفتارش نادرست بود، یک پرونده ای باز میشه که اون شخص رفتارهای درستی هم داره. اینطوری خیلی راحت تر می شی.
پس آدم ها مساوی رفتارشون نیستند.
سه روش برخورد با آدم سمی
روش اول، با آدم سمی کات کن
میخواهم راجع به شجاعت حذف روابط اشتباه صحبت بکنم. همه ما توی زندگیمون روابطی داریم که می تونه سالم نباشه. اما یه ترس هایی هم داریم. این رابطه درست نیست، خب بذارم کنار. نه. همه چی به این سادگی نیست که.
مثلاً اگه یه دوستی دارم که بیست ساله دوست قدیمیم هست، یا از دوران بچگی با هم بودیم، خونه همدیگه میرفتیم، نمیدونم ارتباط خانوادگی داشتیم و الان می بینم اون آدم اصلا به من کمک نمی کنه، اصلا نمی تونه منو در مسیر انسانی که می خوام باشم، همراهی بکنه، خیلی سخته بهش بگم ببین خداحافظ، من دیگه نیستم. خیلی سخته.
بنابراین اینجا یه نکته خیلی مهمی هست و اون هم این هست که من بدونم بله به لحاظ منطقی اول باید مطمئن شم آیا منطقاً راهی وجود داره؟ اصلا درست هست این تصمیم یا نه؟ یه موقع هست بررسی میکنی، منطقیه. شاید خودت نتونی. شاید از یک مشاور کمک بگیری. شاید یک دوست آگاه که بیاد بهت کمک کنه ببینی واقعاً این ارتباط، این دوستی، سازنده هست یا نه.
حالا این ارتباط میتونه هر نوع ارتباطی باشه. فرقی نمیکنه. من دوستی رو مثال میزنم.
اول نگاه می کنیم ببینیم که آیا منطقا این اوضاع، اوضاع خوبی هست یا خیر. اگر اوضاع خوبی هست که خب هیچی، ادامه میدیم و سعی میکنیم رابطه رو بسازیم اما اگر نه منطقاً این رابطه، رابطه سازنده ای نیست و فقط به لحاظ احساسی ممکنه فقط بتونید تعریف کنید ولی منطقاً هیچ آیندهای نمی بینی، این جا لازمه که عمیق بشی و ببینی چطور میتونی حداقل پایه های این ارتباط رو کمی شل بکنید. زمان کمتری براش اختصاص بدی. و یه جاهای با یه شهامت های خیلی کوچولو میتونی این کار رو انجام بدی.
مثلا پیشنهاد میده که بیا بریم فلان جا. وقتی که شما میگی نه، این نه به سادگی، این ارتباط رو یک کمی شل تر می کنه و بعد از چند بار قاطعیت های کوچک به خرج دادن، لازم نیست که شما کاری انجام بدید. خودتون می بینید که معمولاً ارتباط کمرنگ تر میشه. البته که این معمولاً هست و اگر لازم شد اونوقت راحتتر میتونید قاطعانه تصمیم تون بگیرید که من که یه خرده کمتر میخوام وقت بذارم توی این رابطه یا کمتر می خوام ارتباط داشته باشیم یا بیشتر وقتم رو متمرکزم روی این موضوع و بنابراین نمی رسم که این کار رو انجام بدم.
دوستی تعریف می کرد توی دوران دبیرستان یه رفیق قدیمی داشتم، حالا توی دبیرستان وقتی یه دوستی داری که شش ساله باهاش دوستی، طبیعتاً خیلی ارتباط قوی ای حساب میشه دیگه. تو اون سن مگه آدم کلاً چند سال داره که حالا یه دوست شش ساله هم داشته باشه و من دیدم که خب این دوست من مسیری که انتخاب کرده، متفاوته.
من خیلی علاقه مند بودم که یک کاری راه بندازم برای خودم توی همون زمان ها، یه کاری بکنم و اون همش میگفت بابا بیا حال کنیم دیگه.
بعد ما دو تا هم شر مدرسه بودیم واقعاً و خب اون کلاً شرارت رو انتخاب کرده بود برای خودش و من می گفتم من درس نمیخونم، مدرسه رو بهم می ریزم ولی کارهای خودم برام مهمه.
و همینطور که من میرفتم به سمت کار، وقت نمیکردم پیشش باشم. اون میگفت بیا بریم فلان جا، بیا بریم اینجا این کار رو بکنیم و وقتی چند بار نه گفتم، خب ارتباط مون طبیعتاً کمتر و کمتر شد و نتیجه کاملا واضح و مشخص بود دیگه. بعد یه مدت اون کسی بود که اصلاً نمی خواست رابطه وجود داشته باشه.
امیدوارم قاطعیت این رو پیدا کنید اگر مطمئنید انسانی کمک نمی کنه در مسیر زندگی، اون انسانی که دوست دارید، باشید، راحت تر از زندگیتون کنار بذارید و البته به لحاظ اخلاقی و انسانی حواستون به این مورد باشه.
یه سری آدم ها هستند، سمی اند. چرا اصلاً با این آدم ها ارتباط داری؟ وقتی به سادگی می تونی باهاش کات کنی.
مثلاً دوستته، سالیان سال با هم دوست بودید. این آدم چه خیری به تو رسونده؟ فقط تو رو عقب انداخته.
هر بار تغییر کردی، یه بازی واست درست کرد. هر بار یک تصمیم جدید گرفتی، یک داستان واست درست کرد.
تا می خواهی یه برنامه جدید بذاری، مسخره ات می کنه. خب، این به چه درد می خوره؟
میگی: آخه خیلی وقته با هم دوستیم. اولاً که اشتباه کردی که خیلی وقته باهاش دوستی. بعد الان جلوش رو بگیر دیگه. حالا کات کن.
اینطوری هم نباشه که مسخره بازی دربیاری. بهش زنگ بزنی آلن دلون بازی دربیاری:
ببین اکنون تصمیم گرفتم انسان های سمی رو برای کنترل در زندگی حذف کنم. و تو یکی از اون انسان های سمی هستی. هرگز تو را نمی بخشم.
همین که ارتباطاتتون رو کمتر کنی، کافیه.
میگه میای مهمونی؟ بگو: نه نمیام.
میگه: خبری از ما نمیگیری. بگو: مشغول کارهام هم دیگه.
میگه: چی شده؟ کارهات مهم تر از مائه؟ بگو: حالا یه خورده کار دارم، حالا بعداً با هم صحبت می کنیم.
اینطوری ارتباطاتت رو باهاشون کم کن. بعد از یک مدت اونها تو رو میذارند کنار. چون میبینند که دیگه باهاشون تعامل نمی کنی.
پس مسخره بازی در نیارید، بهش پیام بدید که اکنون که فلان است…
تا می تونی کمتر پیششون باش.
پس این از روش اول. با آدم هایی که میشه، کات کن.
روش دوم، رابطه ات رو با آدم سمی کم کن
اینجا می خواهیم ارتباطمون رو با یک سری آدم های سمی که اطرافمون هستند، کم کنیم.
مثلاً ممکنه یکی از اعضاء خانواده همسر شما یک آدم سمی باشه. نمیشه ارتباط رو باهاشون قطع کرد که. نمیریم دیگه خونشون! مثل آدم های عُنُق! یا مثلاً بری خونشون مثل برج زهر مار بشینی بعد بگی پاشو بریم دیگه! یا ضایع بازی دربیاری، دعوا راه بندازی که همه متحیر شن: این چشه؟! چرا اینجوری کرد؟! بعد خانواده ات معذب شن. نه، چون اینطوری زندگیت رو خراب می کنی.
پس بیا ارتباطت رو باهاشون کم کن.
این هنر توئه که یه جوری ریز، هوشمندانه و قشنگ به یک عنوان چالش ارتباطی که می خواهی کنترلت رو نشون بدی، کمتر باهاشون وقت بذار.
مثلاً توی مهمونی داره صحبت میکنه، رو اعصابت میره، بگو: مرسی خیلی ممنون. من برم دستم رو بشورم بیام. خیلی راحت تموم میشه میره.
یا مثلاً بگو: مرسی خیلی ممنون. من برم آشپزخونه یک کمک کنم.
پس ارتباطت رو کمتر کن، بدون اینکه حساسیت ایجاد کنی.
روش سوم، غذا نده به سمشون
یه سری آدم ها هستند نه می تونی باهاشون کات کنی، نه می تونی ارتباطت رو باهاشون کم کنی.
مثلاً این آدم همسرته، همه اش غُر می زنه.
خانوم خونه هستی، تو خونه کلی زحمت کشیدی، کلی کار کردی، آقای همسر میاد خونه، شروع می کنه به غر زدن. هی از سیاست می گه.
یا آقا هستی، از سر کار خسته میای خونه، خانم شروع میکنه به غُر زدن. این اون کار رو کرد. اون این کار رو کرد.
آدم کلافه می شه دیگه.
خب، حالا چه کار کنم؟
اینجا نمی تونی بگی: خب، کات.
یا بگی: کم کنیم ارتباط رو. من برم دستشویی. روزی 40 بار برم دستشویی!
نمیشه که…
به اینجور آدم ها باید غذا ندی. به چی شون؟ به سمشون، یعنی به اون رفتار اشتباهشون.
اون آدم سمی که هی می خواد اذیتت کنه، هی می خواد انگولکت کنه، هی می خواد لجت رو دربیاره، هی می خواد عصبانیت کنه، نذار به اون خواسته اش برسه.
بطور مثال آدم های تپلی که به اضافه وزن شون حساسیت دارند، وقتی دیگران، دستشون میندازند، عصبانی میشن و واکنش نشون می دن. بنابراین افراد، از مسخره کردنشون لذت می برند و به این کارشون ادامه می دن و بیشتر مسخره شون می کنند. هی بهشون گیر میدن.
ولی تپلی که به سم شون غذا نمیده، خودش، خودش رو دست می گیره و می گه: ما تپل ها فلانیم! آقا، برو کنار، نخورم بهت! اینطوری دیگر کسی کاری به کارش نداره!
اینها یک گرگ درون دارند که می خواد صدای شما رو دربیاره. شما به گرگه غذا ندید.
اون می خواد عصبانی شدن تو رو ببینه، نمی بینه. و مسخره کردن کسی که کلافه نمیشه، اذیت نمیشه، کیفی نداره که.
یا مثلاً وقتی داره غُر میزنه،
به جای اینکه بگی: بس کن دیگه. تا کی می خواهی غر بزنی؟
بهش خیلی زیبا بگو: ببین عزیزم اگه می خواهی راجع به این موضوع صحبت کنی، من تمایلی به گفتگو ندارم. ولی اگه بخواهی راجع به هر چیز دیگه ای صحبت کنی، با عشق کنارتم. اگه موضوعی هست که فکر می کنی من می تونم کمکت کنم، من در خدمتم ولی فکر می کنم شنیدن داستان مردم به زندگی من و تو هیچ کمکی نکنه. می تونیم از وقتمون بهتر استفاده کنیم.
پس خیلی راحت رد شید. غذا ندید بهش.
حالا بعضی ها میگن خانم معتمد پویا، نمیشه که با پدر و مادرمون کات کنیم، یا کم کنیم. شما میگی اطرافیانتون رو عوض کنید، نمیشه که پدر و مادرم رو عوض کنم!
میگم: تو هنوز معنی آموزش رو متوجه نشدی!
آموزش یعنی آنچه که می تونم رو تغییر بدم. کنترل یعنی چی در اختیار منه. من که نمی تونم پدر و مادرم رو عوض کنم. ولی می تونم یاد بگیرم چطور می تونم توی اون رابطه بهتر باشم.
آقا سلام. یه پدر و مادر خوب دارید که غر نزنند، تکنولوژی رو بفهمند، بهم نگن از صبح تا شب تو خونه ای، پای موبایل چه کار می کنی؟ ندارید از اینها؟ کجا دارند؟ سراغ ندارید؟
مسخره است این حرف. نمی تونی پدر و مادرت رو عوض کنی که.
یعنی وقتی پدرم بهم میگه: دختر چرا تو همه اش سرت تو موبایله، نمی خواهی بری سرکار؟
بگم: باباجون الهی فدات بشم که تو انقدر نگران منی. مرسی که نگرانمی. بابا میای یه روز من بهت توضیح بدم که من دارم چه کار می کنم؟ یه چند نفر از دوستام رو ببینی که چقدر درآمد اینترنتی دارند؟ چون می دونم که تو خیر من رو می خواهی دیگه. می خوام بدونی اوضاع چطوره. با هم میریم جلو ببینیم چی میشه. کی وقت داری؟ الان یا بعداً؟
اون بابای غرغرو بداخلاق که بهت گیر می داد، حالا میگه: اوهو حالا آدم شدی واسه ما.
بگم: قربونت بشم، بابای خوب همینه دیگه، آدم آدم میشه. بیا قربونت بشم، بیا. کی وقت داری؟ الان یا بعداً؟
به این میگن کنترل بر رابطه.
مثلاً یه سری والدین به زور میگن باید بری این رشته رو بخونی. باید بری این شغل، باید با این شخص ازدواج کنی. نه، والدین نباید این کار رو بکنند. حق ندارند. اجازه ندارند. و شما باید خودت مسیر زندگیت رو انتخاب کنی. و مسئولیتش رو بپذیری.
لزوماً قرار نیست پدر و مادر مسیر درست ما رو بدونند.
آیا ممکنه اشتباه کنم، ممکنه آگاه نباشم؟ آره، ولی اونها حق ندارند مسیر من رو مشخص کنند.
بابا میگه: پزشکی نمی خونی؟ از ارث محرومت می کنم.
بپذیر: آره، باباجونم شما حق داری ثروتت رو هر جوری که دوست داری تقسیم کنی. من دوست داشتم بهره ای ببرم ولی این اختیار توئه. ولی من زندگیم دست خودمه. خیلی دوستت دارم بابا. ولی من رشته ای که خودم انتخاب کردم رو می خونم.
نه بی احترامی کردی، نه توهین کردی، نه چیزی. این خیلی قشنگه . این یعنی کنترل.
بابا میگه: دختر باید بری پزشکی.
بگو: الهی قربون بابام بشم. مرسی باباجون. مرسی که خیر من رو می خواهی. می دونم صلاح من رو می خواهی. کی بیشتر از تو صلاح من رو می خواد؟ خیلی دوستت دارم بابا. ولی من رشته ای که خودم انتخاب کردم رو می خونم.
بابا میگه: دختر تو الان داری اشتباه می کنی.
بگو: آره بابا جون ممکنه اشتباه بکنم. همه مون ممکنه اشتباه بکنیم. ممکنه من اشتباه کنم، ممکنه شما. احتمال اینکه من اشتباه کنم، بیشتره چون شما تجربه ات بیشتره. ولی من ترجیح میدم مسیری که خودم انتخاب کردم رو برم.
بابا میگه: دختر، من اینهمه پول خرجت کردم. قربونت بشم من اگه می دونستم این خرج کردن به این معنیه که باید اون رشته ای که شما گفتید رو بخونم، خب یه تجدید نظر می کردم می گفتم خرج نکن چون من دوست نداشتم باعث رنجشت بشم ولی ای کاش به من می گفتی بابا.
اینطوری تو بی احترامی نکردی، توهین نکردی به پدرت ولی کاری که درسته رو انجام دادی.
بچه های کوچک فقط این یک تکه رو برمی دارند به پدر و مادرشون میگن: تو حق نداری! غلط کردی!
دوستان عزیزم، من اینهمه مودبانه صحبت کردن رو هم کنارش یاد دادم. اون هم لطفاً کنارش یاد بگیر. این خیلی نکته مهمی هست کنارش.
مثل بعضی ها رفتار بی شعورانه نداشته باش. چون یک عده کاملاً وقیحانه صحبت می کنند با خانواده شون. معتمد پویایی نبوده بیاد گفتگو رو بهشون یاد بده. حالا شما بیا استفاده کن دیگه. این اشتباه رو تکرار نکن.
ازتون ممنونم که در این مقاله با ما همراه بودید. در این مقاله سه روش برخورد با آدم سمی رو یاد گرفتیم.
و امیدوارم فقط یک نکته از کل این مقاله یاد گرفته باشید و اون رو پیاده سازی کنید. و اثرش رو ببینید.