3 روش برخورد با افراد کنترل گر و دخالت کن

- تا حالا شده در رابطه ای بوده باشید که در آن به شما احساس خفگی داده شود؟
- تا حالا کسی در زندگی تان بوده است که مدام به دنبال راضی کردنش باشید؟
- تا حالا شده از این کار رو بکن و این کار رو نکن های یک نفر کلافه شده باشید؟
اگر پاسختان به یکی از این دو سؤال بله است، شما با افراد کنترل گر رو به رو بوده اید.
خصوصیات افراد کنترل گر
- دلشان می خواهد بگویند چه کار کن و چه کار نکن.
- دلشان می خواهد شما کارها را آنطوری که خودشان می خواهند، انجام دهید.
- دلشان می خواهد همه چیز تحت کنترل خودشان باشد.
- آنها به همه چیز کار دارند.بطور مثال می گویند: سیب زمینی ها رو اینطوری خرد کن! اینطوری لباس بپوش! اینطوری عکس بنداز! این کار رو انجام بده! اینطوری انجام بده! این کار رو انجام نده! نه! این کار رو نکن! انجامش دادی؟ چرا این کار رو کردی؟ چرا داری این رشته رو می خونی؟ باید بری فیزیوتراپی بخونی! رشته ی هنر رو بی خیال شو! اینطوری درس بخون! اینطوری زندگی کن! اینطوری ازدواج کن!
- افراد کنترل گر دائما در حال نظر دادن هستند.آن ها درباره ی هر چیزی نظر دارند. این جمله را از زبان آنها زیاد می شنویم: به نظر من اینطوری بهتره! یا باید خواسته ی خود را نادیده بگیریم و نظر آن ها را اجرا کنیم و یا منتظر عواقب اجرا نکردن نظرشان باشیم!
- افراد کنترل گر عموما اضطراب دارند. به همین خاطر می خواهند افراد دیگر را کنترل کنند تا اضطرابشان کم شود.
- آنها دلشان می خواهد بتوانند مشکلات آدم ها را حل کنند.
- آنها فقط نصیحت نمیکنند بلکه توقع دارند به نصیحت آنها حتما عمل کنیم! زمانی که به نصیحت آنها عمل نمیکنیم، خشمگین میشوند!
- افراد کنترل گر به احساسات و افکار دیگران احترام نمی گذارند.
- اگر با افراد کنترل گر مخالفت کنیم، از نگاه آنها احمق دیده میشویم!
- افراد کنترل گر می خواهند روش زندگی مد نظر خود را به دیگران تحمیل کنند.
- از دید یک فرد کنترل گر مهم این است که قدرت او نسبت به آدم های اطرافش، دیده شود. بنابراین برایش درست و غلط بودن رفتار دیگران بر اساس این معیار اندازه گیری می شود!
- بعضی وقت ها افراد کنترل گر به صورت واضح اعلام می کنند که چه کار کنیم و برخی زمان ها برای این که به ما بفهمانند آنطوری که آن ها می خواهند عمل نمی کنیم، اخم می کنند!
- افراد کنترل گر از هر تصمیمی که بگیریم و یا هر فکر و رفتاری که داشته باشیم ایراد می گیرند.
تفاوت آدم های بزرگ و قوی با افراد کنترل گر چیست؟
افراد کنترل گر را با افراد بزرگ و قوی اشتباه نگیریم. تفاوت آن دو از روی حسی که در ما ایجاد می کنند قابل تمایز است. اگر اطراف ما آدم های بزرگی هستند اما به ما این اجازه را می دهند تا خودمان باشیم نمی توان آنها را کنترل گر نامید.
اجازه ندهیم که یک شخص کنترل گر ما را کنترل کند.
ما نمی توانیم افراد کنترل گر را تغییر دهیم. فقط می توانیم نحوه ی رفتار خودمان با آنها را تغییر دهیم تا اثر بپذیرند.
یکی از اصول مهم ارتباطی این است که نمی شود کسی را بدون خواست خودش تغییر داد. فقط می توانیم رابطه مان را با آن فرد تنظیم کنیم.
قبل از هر واکنشی نسبت به افراد کنترل گر، به خودمان زمان دهیم و آرام سازی کنیم تا خدایی نکرده واکنش تندی از خود نشان ندهیم، هیجان زده نشویم و کنترلمان از دستمان خارج نشود.
آرام سازی
1- سه نفس عمیق بکشیم:
با نفس عمیق شکمی، آرام می شویم و واکنش منطقی نشان خواهیم داد.
2- رهاسازی عضلات:
زمان استرس عضلاتمان سفت می شود و ما آماده ی واکنش تند نشان دادن می شویم.در این مرحله با رهاسازی عضلات، آرام می شویم.پیشانی، فک، صورت، لبخند کوچک زدن، دست، پا، انگشتان و …
3- حضور در زمان حال:
وقتی یک فرد کنترل گر به ما دستور می دهد، ناخودآگاه ذهنمان به گذشته یا آینده می رود.گذشته: دفعه ی پیش هم همینطوری بهم دستور داد! آینده: این می خواد کنترل زندگی ما رو دستش بگیره! برای حضور در زمان حال، با دقت به کف دستانمان و شکل خطوطش نگاه کنیم.یا به شکل یک شی ء در اتاق دقت کنیم.این حضور در لحظه، ما را آرام می کند و در نتیجه واکنش منطقی بروز خواهیم داد.
حالا بعد از آرام سازی از روش های زیر برای برخورد با افراد کنترل گر استفاده کنیم:
3 روش برخورد با افراد کنترل گر
روش اول – با افراد کنترل گر بحث نکنیم.
هر موقع که نظر دادند، فقط از آنها تشکر کنیم: متشکرم که نظرت رو گفتی. حتما سعی می کنم که راجع بهش فکر کنم. ممنونم.
بطور مثال می گوید: دکوراسیون خونه تون رو این مدلی کنید! جواب: متشکرم که نظرتون رو گفتید.
پس اصلا وارد بحث کردن با آنها نشویم.
خیلی وقت ها هم می شود تشکر نکرد و با گفتن یک طنز و شوخی بحث را رد کرد.
بطور مثال می گوید: کاش دکوراسیون خونتون این شکلی بود! جواب: خُب، پس الان بلند شیم با هم دکوراسیون رو عوض کنیم! آماده اید؟
حالا اگر با وجود استفاده از این روش باز هم ادامه داد، بگوییم: اگه کمک خواستم یا نظر خواستم حتما ازتون کمک می گیرم.
اگر شخص دخالت کن، مادر زن ، مادر شوهر یا شخصی هست که با او رودربایستی داریم،چه کار کنیم؟
وقتی مادرشوهر در مورد مثلا دکوراسیون خونه یا رشته ی تحصیلی مان نظر می دهد،اگر بگوییم: متشکرم، اگر نظر خواستیم حتما ازتون کمک می گیریم! با گفتن این جمله، رابطه مان با او حسابی خراب می شود!
در مورد این جور افراد فقط از آنها تشکر کنیم: متشکرم، حتما راجع بهش فکر می کنیم.
بعد از این ماجرا بهتر است که با همسر در مورد این موضوع صحبت کنیم: عزیز جان، وقتی اون روز مادرت اون حرف رو در جمع زد، من ناراحت شدم. به نظرت چه کار کنیم؟
روش دوم – بررسی کنیم آن ها نگران چه چیزی هستند.از چه چیزی می ترسند؟
نگرانی شان را کشف و در نهایت برایشان رفع کنیم.
اگر از نزدیکانمان هستند، بطور مثال اگر پدر ، مادر یا همسر است، بررسی کنیم که او نگران چیست؟
آیا دلیل کنترل گری اش این است که می خواهد مهم بودن و قدرتش را به بقیه نشان دهد؟ حالا که ریشه ی کنترل گری اش را کشف کردیم به او کمک کنیم مهم بودن و قدرتش به دیگران نمایش داده شود.
بطور مثال فردی که در یک گروه می خواهد کنترل همه چیز را به عهده بگیرد، آیا نگران این است که مراحل کار باید به درستی پیش برود یا نگران این است که : نکنه کسی منو جدی نگیره؟!
اگر او نگران جدی گرفته نشدن است، در جمع بگوییم: من با مشورت هایی که با آقای فلانی/خانم فلانی/پدر عزیز/مادر عزیز کردم و با راهنمایی های ایشون، این تصمیم را گرفتم.این حرف ما، نگرانی اش را برطرف می کند.چون بقیه متوجه می شوند که نظرش مهم است.
روش سوم – مشخص کردن حد و مرزها
به افراد کنترل گر به صورت قاطعانه و شفاف بگوییم که چارچوب های ما چه چیزهایی هستند.مثلا بگوییم من فقط در چه زمینه هایی از شما نظر و مشورت می خواهم.و در چه زمینه هایی مشورت نمی خواهم.
بطور مثال مربی ورزش مان گفته که : با همسرت اینطوری رفتار کن!
جواب: شما مربی ورزش من هستید. من از شما در مورد ورزش نظر و مشورت می خواهم و ممنونتون هم هستم.من برای ازدواجم به مشاور خانواده مراجعه می کنم.
بهترین روش برای بیان نیازهایمان به افراد کنترل گر، استفاده از مهارت حل تعارض است.
جهت یادگیری مهارت حل تعارض روی لینک زیر بزنید:
در این مقاله با 3 روش برخورد با افراد کنترل گر آشنا شدیم:
- با افراد کنترل گر بحث نکنیم.
- بررسی کنیم آن ها نگران چه چیزی هستند.از چه چیزی می ترسند؟
- مشخص کردن حد و مرزها
دوستان عزیزم مرا در اینستاگرام فالو کنید تا از مطالب آموزشی مفید در زمینه ی مهارت های ارتباطی، بهره مند شوید.جهت فالو کردن،روی لینک زیر بزنید:
برگرفته از:
عالی بود ، ممنون از توضیحاتتون
خوشحالم که این آموزش، مورد توجهتون قرار گرفته.
سلام
خیلی ممنونم از زحماتتون.
این مطلب خیلی بهم کمک کرد.
من خودم آدم کنترل گری هستم و دارم روی خودم کار میکنم که الکی دریاره ی چیزی نظر ندهم و یا کسی رو با حرف هام نرنجونم .
با خواهرم کار می کنم. جالب اینجاست که اونهم کنترلگر هست. یعنی دیگه آخرشه و گاهی وقتا بحثمون میشه و دوست ندارم یه وقت ناراحت بشه.
هر دفعه هم به این موضوع میرسم که بهترین راه اینه که اونو واقعی تایید کنم و بحث نکنم و به کارم ادامه بدم.
ممنون
سلام
آفرین به شما که به رفتارتون آگاه شدید و در جهت اصلاح اون براومده اید.
آگاهی از رفتارمون، اولین قدم در بهتر شدنمون هست. بهتون تبریک می گم.
بله، دقیقاً همینطوره. بهترین راه برای رو به رو شدن با این افراد، تأیید کردن حرفشون و کار خودمون رو انجام دادنه. اینجوری انرژی تون برای بحث و جدل هدر نمی ره.
پیروز و تندرست باشید.
سلام. خسته نباشید.
پدر من خیلی بیش از حد کنترلگره. البته در زمینه ی انتخاب رشته ی تحصیلی و اینها تا حالا به مشکل برنخوردیم که البته من قراره برم ریاضی که اگه غیر از این بود مثلاً میخواستم برم هنرستان گیریم، حتماً نمی ذاشت.
خودشون رو خیلی خوب میدونند و هرکسی که مثل خودشون نباشه رو فاسد میدونند.
خودشون مذهبی نیستند، نماز نمی خونند ولی من باید چادری باشم.
و حتی اگه یکی دوستام رو تو خیابون ببینه که جلوی چادرش رو نگرفته یا یه کم روسریش عقبه، نمیذاره باهاش باشم.
نمیذاره با دوستام وقت بگذرونم مگر اینکه حتماً یا خودش یا مامانم پیشمون باشند.
واسه هرکاری ایشون تصمیم میگرند و میگن اختیار شما دست منه.
اگه یه دختر تنها، حتی سی ساله توی خیابون هشت و نه شب ببینه، میگه اینا بی صاحبند.
مگه ما دخترا حیوون خونگی ایم؟!
اگه هم بخواهیم مستقل شیم، نمیذارند و میگن من خودم هستم شما نیازی ندارید و به این بهونه نمیذاره بریم سرکار، حتی کوچیک.
که البته مسئله ی مالی مشکل من نیست. میخوام کم کم دستم تو جیب خودم باشه. یه شبه که آدم مستقل نمیشه.
ولی خب از همین می ترسه که بهش نیازی نداشته باشیم.
هر وقتم نافرمانی ببینه، گوشیمو یا هرچیزی بدونه بهش نیاز دارم، می گیره.
حریم شخصی ندارم هر وقت خواست میاد تو اتاقم، توی همه ی وسایلم و کیفهام رو به بهونه گشتن یه چیزی، میگرده و حتی توی گوشیمم میخواست بگرده. با اینکه چیزی نداشتم ولی نذاشتم و رمز رو نگفتم که گوشیو گرفت. منم فرداش به خاطر کلاس مجازی، با زور و التماس پس گرفتم.
اوکی حالا من بچه اشم. شاید نفهمم و درست و غلط رو ندونم.
و خب همین رفتارها رو با مامانمم داره و بعد از بیست و چند سال زندگی مشترک، باید آب رو هم همراه با پدرم و اجازه ی اون بخوره.
مامانم می گه نمیذاره بری دانشگاه به خاطر چیزایی که از داتشگاها میشنوه.
همش میترسم که روزی که به آرزوهام برسم هیچوقت نرسه.
من شونزده سالمه. شاید بگین هجده سالگی درست بشه اما توی فامیل دیدم که نشده.
حتی پسر عموم بیست و هشت سالشه ولی هنوزم تا می تونن کنترلش میکنند.
و دلیل اینکارشونم میذارن چون دوستون داریم.
بقیه ی پدرو مادرا از بچشون متنفرن؟!:|
سلام.
چه شرایط سختی رو تجربه می کنید. به نظر می رسه شما احساس سرخوردگی می کنید چون دلتون می خواد استقلال بیشتری رو تجربه کنید.
تا سن 18 سالگی، پدرتون تأمین کننده ی مسائل مالی شما هستند. بنابراین تا 18 سالگی، ایشون مسئول شرایط زندگی تون هم هستند و شما وظیفه دارید قوانین خانواده رو بپذیرید.
بعد از 18 سالگی می تونید مسئولیت شرایط زندگی و سرنوشت تون رو بپذیرید.
خوندن این آموزش به شما کمک می کنه که چطور با وجود والدین کنترل گر، بعد از 18 سالگی به استقلال برسید و به استقلال مالی خانواده تون هم کمک کنید:
رهایی از اسارت والدین سمی
در حال حاضر می تونید به پدرتون بگید: باباجون، من فکر می کنم باید باهام با احترام صحبت کنی. اگه دوست داری تو این خونه احترام باشه و رابطه مون سالم باشه، فکر می کنم باید باهم با احترام صحبت کنیم.
اگه گفت: غلط کردی بچه!
بگید: باباجون، من فکر می کنم ما باهم باید محترمانه صحبت کنیم.
اگه گفت: می زنم تو دهنت ها!
بگید: ممکنه بتونی این کار رو انجام بدی ولی فکر نمی کنم یه پدر مسئولیت پذیر، بخواد این کار رو انجام بده.
اگه گفت: غلط کردی، باید بری فلان رشته رو بخونی!
بگید: بابا، من خیلی دوستت دارم. ولی من انتخاب کردم که چه رشته ای رو بخونم.
اگه گفت: این همه خرجت کردم که بری هنر؟!
بگید: باباجون من اگه می دونستم خرج های شما برای اینه که من این رشته رو نرم، شاید باید با هم گفتگو می کردیم قبلش. من نمی دونستم. من فکر می کردم به من اختیار میدید چیزی رو که دوست دارم انتخاب کنم و اونجور که دوست دارم زندگی کنم. نه، من انتخابم اینه. متأسفم که اونجوری که دوست داشتی نشد ولی من انتخابم مشخصه. واقعاً متأسفم.
یادتون باشه اگه پدری دارید که نمیذاره از خونه تکون بخورید و با دوستاتون باشید و… انجام این کار خیلی سخته و شاید لازم باشه یک مشاور روانشناس کنارتون باشه تا گام به گام راهنمایی تون کنه.
میشه بگید چجوری از دست این کنترل گری ها خلاص شم؟
سلام ممنون از مقاله خوبتون
واقعا اذیت کننده هستند این ادمها و چه خوب شد که برخورد با اونها رو یاد گرفتم
خدا رو شکر. خوشحالم که این مهارت مهم رو یاد گرفتید.
سلام، من یک دوست صمیمی دارم که مدت هاست رفیقیم، اخیرأ کنترل گر شده و تقریبا میتونم بگم که در همه مسائل زندگی من حتی در نحوه لباس پوشیدن و صحبت کردن من دخالت میکنه. روش های که گفتین رو اجرا کردم اما باز همونه وضع و بهم میگه که: تو دوست منی و برام مهمی و دوست دارم که بهتر بشی و…، و وقتی برایش حد و حدود میذارم، ناراحت میشه و قهر میکنه، به نظر شما دیگه چیکار کنم؟
اگر در رابطهای عاطفی یا کاری، با فردی که انواع ویژگی شخصیت کنترل گر را بروز میدهد روبهرو شدید، با خودتان صادق باشید و به این موضوع فکر کنید که آیا این رفتارها به آسیبرسیدن به شما منجر شده است یا نه. از خود بپرسید: آیا رفتارهای طرف مقابل، آزادی و اختیار مرا سلب کرده است؟ آیا حس میکنم گرفتار شدهام و مدام نگرانم؟ آیا احساس خطر میکنم؟
اگر پاسخ شما به این پرسشها مثبت است، یعنی شما در رابطه با فرد کنترل گر گرفتار شدهاید. باید برای درمان طرف مقابل یا خروج از رابطه فکری کنید. برای مقابله با رفتارهای چنین شخصیتی به پیشنهادهای زیر توجه کنید:
۱. از حدومرز خود دفاع کنید
اغلب افراد دچار اختلال شخصیت کنترل گر بهسراغ کسانی میروند که ذهنیت قربانی و کمبود اعتمادبهنفس دارند؛ چراکه این افراد در تعیین حدومرز روابط خود مشکل دارند. لازم است برای مقابله با رفتارهای شخصیت کنترل گر روی تعیین خطوط قرمز و حریم شخصی خود حساسیت به خرج دهید. گاهی با تعیین یا بازتعریف همین خطوط مشکل حل میشود.
۲. از مشاجره با آنها بپرهیزید
تلاش شما برای پیروزشدن در دعوا با یک شخصیت کنترل گر اغلب بینتیجه است. چنین افرادی همیشه خود را محق میدانند و در توجیه خود نیز استاد شدهاند. دعواکردن با آنها تأثیری که ندارد، اوضاع را بدتر هم خواهد کرد. هنگام مواجهشدن با چنین شرایطی فقط نظر خود را قاطعانه اعلام کنید؛ اما بهدنبال اثبات آن نباشید.
۳. آرامشتان را حفظ کنید
گاهی افراد کنترل گر روی اعصاب شما راه میروند تا شما را عصبی کنند و از این حالت به نفع خود سود ببرند. عصبانیت شما در مواجهه با چنین شخصیتهایی باعث میشود آنها بهتر کنترل شما را به دست بگیرند. سعی کنید از کوره درنروید.
۴. کمک بگیرید
اگر رفتارهای شخصیت کنترل گر به حدی رسیده که کار یا رابطه عاطفی شما را به خطر انداخته است، باید از مشاور یا رواندرمانگر کمک بگیرید. اگر فرد مقابل شریک عاطفی شماست، میتوانید برای درمان شخصیت کنترل گر به مشاور مراجعه کنید و اگر یکی از همکاران شماست، میتوانید موضوع را با مسئولان بالاتر در میان بگذارید.
۵. رابطه را ترک کنید
گاهی فرد مقابل، با وجود همه تلاشهای شما برای حل مشکل، دست از رفتارهای غلط خود برنمیدارد. در این وضعیت، بهترین کار ترککردن وی و پایان رابطه است. با این کار در حق خودتان لطف کردهاید.
سلام
ازتون خواهش میکنم کمکم کنید.
من تو دوازده سالگی پدرم فوت کرد و در سن هفده سالگی با همسرم اشنا شدم.
همسرم قلب مهربونی داره و خیلی محبت میکنه و مسلما من بعد از محروم شدن از محبت پدر، عاشقه این اقا شدم .اولین مرد غریبه زندگیم.
همسرم شکاک وکنترلگر هست. من به خانواده اش خیلی احترام میذارم، اما اون همه اش پشت سر خانواده ام حرف میزنه.
فکر میکنه همه حسودیه ما رو میکنن فکر میکنه. همه به من یاد میدن در رابطه با ایشون.
من حق بیرون رفتن از خونه رو ندارم. حق ارتباط داشتن با دوستامو ندارم.
نذاشت ادامه تحصیل بدم. نذاشت برم سرکار.
یه دختر سه ساله دارم. فکر خودکشی تو سرمه اما از سرنوشت دخترم میترسم. دوست ندارم سرنوشتش مثل من بشه.
کلی با هم دعوا میکنیم. کلی فحش میده به خانوادهام. بعد دو ثانیه میاد بغلم میکنه و منت کشی.
خواهش میکنم اگر امکانش هست کمکم کنید.
من تو این شیش سال حتی کوچک ترین مشکلمو به مادر و خواهرم نگفتم.
شما کمکم کنید.
سلام دوست عزیز
شرایط سختی دارید. ظاهراً دلسرد شدید چون نیاز به آزادی بیشتری دارید.
به نظرم بهتره از مشاور یا رواندرمانگر کمک بگیرید.
خوشبختانه در حال حاضر برخی مشاورهای روانشناس به صورت آنلاین و رایگان در حال خدمت گذاری هستند. بنابراین نیاز به مراجعه ی حضوری و صرف هزینه نیست.
از لینک زیر می تونید مشاور آنلاین بگیرید:
مشاور آنلاین روانشناسی
مادر منهمه ی خصوصیات پدر شمارو +اختلال والد خودشیفته و پرخاشگری وصف ناپذیر داره،شهرت اجتماعی محترمانه ای هم داره ولی از کلیدهای کمد و اتاق من کپی میکنه،وکالت نامه ی تام اختیار بلا عزل در سن کم ازم گرفته و …کلا من الاندر ۳۶ سالگی خودم یه مضطرب افسرده شدم که نمیدونمچجوری از کجا و چه راهی فرار کنم،تمام راه های تحصیلی مهاحرت یا منابع درآمدم رو از بین میبره ،مخفیانه با آدمهای اطرافم زد و بند کرده بارها و بارها بعدا فهمیدم همه ی راه های مسدودم برای پیشرفت پشتش نفوذ مادرم بوده و کاملا بیماره،حتی رفتم با وکیل مشورت کردم که قانون ازم حمایت کنه هیچ قانونی به نفعم وجود نداشت.
اگر می تونید خونه ی والیدین سمی رو ترک کنید قبل از اینکه روحتون برای ادامه ی زندگی خسته تر بشه