مهارت حل تعارض: تبدیل جنگ به صلح
پنج نفر از افرادی که بیشترین وقتتان را با آنها می گذرانید، چه کسانی هستند؟ آیا از کیفیت این ارتباط، رضایت دارید؟ همه ی افراد(دوست، همسر، خانواده)، خیلی خوب و عالی در کنار هم هستند و همه چیز خیلی خوب پیش می رود تا اینکه یک اختلاف یا تعارض پیش می آید. آیا مهارت حل تعارض یا اختلاف را بلدید؟
چه کار می کنید وقتی:
- فرزندتان قول داده کاری را انجام دهد، اما انجام نداده است.
- فرزندتان قول داده فقط یک ساعت بازی کند، بعد درس بخواند اما به قولش عمل نکرده است.
- فرزندتان آنقدر که از او انتظار دارید، به شما سر نمی زند.
- خانه را ریخت و پاش می کند.
- اتاقش را تمیز نمی کند.
- خسته و کوفته از سر کار بر می گردید و همسرتان می خواهد که به یک مهمانی یکدفعه ای بروید.
- با همسرتان بر سر نحوه ی خرج کردن پول، تفاهم ندارید. بطور مثال همسرتان با این موضوع که برای آموزش و رشد فردی خودتان هزینه کنید، مخالف است و می گوید: چرا اینطوری پول هات رو دور می ریزی؟! و شما می گویید: نه، آموزش خوبه. یا او می گوید: چقدر ولخرجی و شما می گویید: بذار لذت پولمون رو ببریم دیگه.
- بر سر ارث و میراث، با خواهر و برادرتان درگیر می شوید.
- همسرتان دیر به خانه می آید و از قبل خبر نمی دهد.
- همسرتان بیشتر وقتش را برای تکالیف دانشگاهش می گذارد و به شما توجه نمی کند.
- مدیرتان از شما می خواهد بدون اضافه کاری، بیشتر بمانید.
- سر مهریه، به توافق نمی رسید.
- با همسرتان سوار ماشین آژانس شده اید، او دوست دارد با راننده صحبت کند و شما دوست دارید بخوابید و سر و صدایشان نمی گذارد.
- مهمان هایتان دوست دارند جمعه ناهار به خانه تان بیایند، اما چون شما می خواهید به کلاستان برسید، دوست دارید جمعه شب بیایند.
- شما دوست دارید شب ها به دلیل ضرر امواج مغناطیسی، مودم اینترنت خاموش باشد، اما پدرتان چون با اینترنت کار دارد، دوست دارد مودم روشن باشد.
- شما دوست دارید آزاد باشید و کسی شما را پیگیری نکند اما مادرتان دوست دارد همه اش به شما زنگ بزند و بپرسد: کجایی؟
- سر جای پارکینگ با همسایه تان به توافق نمی رسید.
- با مدیر یا کارمند خود سر انجام یک کار توافق ندارید. او می گوید من کار رو اینطوری انجام می دم، اما شما می گویید نه، باید اونطوری انجام بدی.
- وقتی دوستتان وسیله ای را از شما قرض می گیرد، حتماً باید به او بگویید تا آن را پس دهد.
در موقعیت های بالا، چه کار می کنید؟
فهرست
- 1 مهارت حل تعارض و اختلاف
- 1.1 تعارض چیست؟
- 1.2 چرا حل تعارض مهمه؟
- 1.3 اشتباهات رایج در حل تعارض
- 1.4 مهارت حل تعارض و اختلاف چگونه است؟
- 1.5 پیش نیاز حل تعارض
- 1.6 ابزارهای مناسب در حل تعارض
- 1.7 فرمول حل تعارض: واقعیت + احساس + سوال
- 1.8 مرحله دوم: بیان احساس
- 1.9 مرحله ی سوم: سؤال بپرسیم
- 1.10 پذیرش نفوذ قبل از نفوذگذاری
- 1.11 سؤالات خودآگاهی قبل و در حین حل تعارض
- 1.12 سؤالات مناسب در حین دعوا
- 1.13 روش های حل تعارض
مهارت حل تعارض و اختلاف
تعارض چیست؟
هنگامی که یک اتفاقی می افتد که با خواسته ی ما هماهنگ نیست، تعارض به وجود می آید.
بطور مثال من در کوچه، جای پارکی که به نظرم خوب می آید را می خواهم. وقتی یک آدم دیگر پیدا می شود که آن جای پارک را می گیرد، با هم در تعارض قرار می گیریم.
وجود تعارض، طبیعی است.
وجود تعارض در میان آدم ها، به علت تفاوت در نیازها، خواسته ها، باورها و ارزش ها، طبیعی است.
بطور مثال:
- من باور دارم که روش من درست است، شخص مقابل باور دارد که روش دیگری درست است. ما آدم ها دوست داریم اثبات کنیم که روش کار خودمان درست و روش شخص مقابل، نادرست است.
- نیاز یک مدیر، مسئولیت پذیری است. اما نیاز کارمندش، مسئولیت پذیری نیست. در نتیجه به تعارض می رسند.
میزان نیازهای ما انسان ها با هم تفاوت دارد. مثلاً یک نفر نیاز به محبت خیلی بالایی دارد. دیگری نیاز به محبت پایین تری دارد.
این تفاوت در میزان نیازها، باعث اختلاف بین زن و شوهر می شود. یکی نیاز به پیشرفت بالایی دارد، دیگری نیاز به پیشرفت پایین تری دارد. یکی نیاز به تفریح بالایی دارد، دیگری نیاز به تفریح پایین تری دارد.
نکته: فقط مردگان هستند که تعارض ندارند.
هر نوع رابطه ای با تعارض همراه است. هر چه رابطه مان با کسی نزدیک تر باشد، مقدار تعارضاتمان با او بیشتر می شود.
نقل قول: تعارض، اجتناب ناپذیر است اما جنگ و دعوا یک انتخاب است.
آگاهی از طبیعی بودن تعارض، بسیار مهم است. با این آگاهی وقتی به یک تعارض بر می خوریم، عصبی نمی شویم، چون آن را به عنوان بخشی طبیعی از زندگی پذیرفته ایم. بنابراین روش برخورد ما با تعارض، اهمیت دارد.
چرا حل تعارض مهمه؟
اگر تعارض حل نشود:
- به جنگ و دعوا تبدیل می شود.
- رابطه مان خراب می شود و از هم دور می شویم.
- تعارض، بزرگتر می شود.
- به کینه یا بحرانی تبدیل می شود که دیگر نمی توان کاری برایش کرد.
وقتی تعارض پیش می آید، اگر بگوییم: ولش کن! این ولش کن، در بلندمدت تبعات زیادی دارد. چون می ماند، جمع می شود و مدیریت آن بسیار سخت تر خواهد شد.
به طور مثال تعارض بین والدین و فرزندان را بر سر درس خواندن در نظر بگیرید. اغلب ما در این موقعیت، به زور و اجبار متوسل می شویم. آنقدر به فرزندمان گیر می دهیم که در نهایت از نظر عاطفی کاملاً از هم دور می شویم.
در این حالت، فرزندمان دیگر تمایل ندارد که با ما صحبت کند. او ما را به صورت کسی که همه اش گیر می دهد، می بیند.
نکته: اگر اهمیت روابط را می دانستیم، بیشتر از پول، روی بهبود کیفیت روابطمان سرمایه گذاری می کردیم.
نکته: در ایران، نود درصد زمان مدیران، صرف تعارض های بین آدم ها می شود.
اگر تعارض حل شود:
- رضایت از زندگی مان بالا می رود. چون دیگر می دانیم هنگام به وجود آمدن تعارض، چه کار کنیم.
- فرصت یادگیری به دست می آوریم. مهارت های ارتباطی مان قوی می شود. همچنین به شناخت بیشتری از خود و طرف مقابل می رسیم. تحمل و تاب آوری مان بالاتر می رود و راحت تر می توانیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم.
- خلاقیتمان بروز پیدا می کند. حل تعارض، باعث می شود که به یک راه حل خوب فکر کنیم، در نتیجه خلاقیتمان بالاتر می رود.
- مهارت حل مسئله را یاد می گیریم. برای حل تعارض نیاز داریم که به تمام راه حل های ممکن فکر کنیم.
- کار گروهی مان تقویت می شود.
- شخصیتمان رشد می کند.
- چون تکلیف خیلی از چیزها مشخص می شود و بعداً بزرگ نمی شود، زندگی مان شفاف می شود.
اشتباهات رایج در حل تعارض
1- بخواهیم همان اول که حل تعارض را یاد گرفته ایم، تمام تعارض ها را حل کنیم
برای یادگیری مهارت حل تعارض، لازم است در این کار مدام اشتباه کنیم، بازنگری کنیم، اصلاح کنیم و دوباره ادامه دهیم.
2- مجبورش می کنم جور دیگری رفتار کنه. تغییرش می دم
ممکن است در لحظه بتوانیم کسی را مجبور کنیم اما در بلندمدت، امکان ندارد. در حقیقت نمی توان آدم ها را به زور تغییر داد.
3- اینقدر بهش محبت می کنم تا عوض شه
آدم ها را نمی توان تغییر داد اما می توان روی آنها اثر گذاشت.
4- توجه به نقاط اشتباه
بیشتر ما در زندگی، تمرکزمان فقط روی نقاط سیاه طرف مقابل می رود. در این شرایط، این نقاط منفی، بزرگتر دیده می شوند و نقاط مثبت را نمی بینیم.
5- به جای تمرکز روی خود، روی دیگران تمرکز می کنم
هنگام به وجود آمدن تعارض، آگاه نیستم که خودم در این تعارض چی می خوام؟ دارم چه کار می کنم؟ چه رفتاری دارم؟ و اگه این رفتارم رو ادامه بدم، نتیجه میده؟
6- دنبال آموزش مهارت حل تعارض به طرف مقابلم هستم
بیشتر ما وقتی این جور مطالب آموزشی را یاد می گیریم، با خود می گوییم: ای کاش اون این ها رو می دونست. ای کاش اون این ها رو می فهیمد. ای کاش اون هم این مقاله رو می خوند. خوبه برم این مطالب رو بهش یاد بدم.
در حقیقت به جای اینکه به این فکر کنیم که من چطور می تونم بهتر شم؟ تمرکز را روی شخص مقابل می گذاریم. خبر بد این است که اگر هر چه را بلدیم، به زور به طرف مقابل یاد دهیم، او از آموزش و تغییر متنفر می شود.
مهارت حل تعارض و اختلاف چگونه است؟
برای حل تعارض، بهتر است با کمک همدیگر، رابطه مان را درست کنیم. بیشتر ما در این شرایط، به اشتباه به جان یکدیگر میفتیم و شخصیت همدیگر را زیر سؤال می بریم.
اشتباه رایج: همه از تعارض ما خبر داشته باشند.
پیش نیاز حل تعارض
پیش نیاز حل تعارض، ارتباط مؤثر است. بدون ارتباط مؤثر، نمی توان با کسی حل تعارض کرد. برای برقراری ارتباط مؤثر، نیاز داریم شخص مقابل را بشناسیم و برای دنیای مطلوب او احترام قائل شویم. دنیای مطلوب، شامل داشته ها یا علاقه های دیگران است:
- برنامه ها
- دارایی ها
- مکان ها
- افراد
- احساسات
- ارزش ها و اصول
- حیوانات
هر کسی از داشته ها یا علاقه های خود نگهداری می کند. هر چقدر به داشته ها یا علاقه هایش توجه کنیم، ارتباط بهتری شکل می گیرد. وقتی به داشته ها و علاقه های طرف مقابل، بی احترامی کنیم، از هم دورتر خواهیم شد.
مُخرب های رابطه که دنیای مطلوب طرف مقابل را نابود می کنند، عبارتند از:
1- تنبیه
تنبیه، شامل دریغ کردن خود از دیگران است. تنبیه می توانند کلامی یا بدنی باشد. تنبیه کلامی مثل “دیگه دوستت ندارم”
2- انتقاد
بنابراین بهتر است روش درست انتقاد کردن را یاد بگیریم، تا شخصیت دیگران را زیر سؤال نبریم.
برای این یاد بگیرید چگونه انتقاد کنید تا تغییر کند، روی این لینک بزنید: چگونه انتقاد کنیم؟
3- دعوا
4- بی احترامی
5- غرغر
6- مقایسه
خانم به آقا میگه: ببین چطوری با زنش برخورد می کنه. یاد بگیر. بعد آقا میگه: بله، من هم اون زن رو داشتم، اونطوری باهاش رفتار می کردم.
مقایسه، بدترین نوع به جان هم انداختن آدم هاست. مقایسه، ما را از هم دور می کند. پس مقایسه، ممنوع. تا حالا شده به کسی گفته باشید از فلانی یاد بگیر؟ این حرف، اشتباه است.
7- تحقیر
پس مُخرب های رابطه که دنیای مطلوب طرف مقابل را نابود می کنند، عبارتند از:
- تنبیه
- انتقاد
- دعوا
- بی احترامی
- غرغر
- مقایسه
- تحقیر
هیچ کدام از 7 مورد بالا به حل تعارض، کمک نمی کند.
برای طرف مقابل یادآورنده ی چه چیزی هستیم؟ انتقاد؟ تحقیر؟ غرغر؟ مقایسه؟ زحمت؟ کار؟ لذت؟ خنده؟ خوشحالی؟
بنابراین با تشکر و حس جویی های قبلی، یادآورنده ی حس خوب برای او باشیم.
برای اینکه یاد بگیرید چگونه از طرف مقابل تعریف کنید تا چاپلوسی نباشد، روی این لینک بزنید: تعریف بدون چاپلوسی
رابطه ی سالم، به شناخت، نیاز دارد.
نقل قول: بیست درصد از وقتتان را برای شناخت مدیر و ساخت ارتباط کیفی با او بگذارید.
برای شناخت بیشتر دنیای مطلوب طرف مقابل، پیشنهاد می کنم این مقاله را بخوانید: دنیای مطلوب چیست؟
زمانی که با کسی حل تعارض می کنیم، بدنش سفت و آماده ی حمله یا فرار می شود. بنابراین بهتر است به روش خود این تنش را از روی او برداریم.
اگر همسر است، او را بدون هیچ گفتگویی در آغوش بگیریم. البته حواسمان باشد، اگر یک عمر برای او با حس بد همراه بوده ایم، اگر او را در آغوش بگیریم، برایش خوشایند نیست.
هنگام بروز تعارض با مدیر، جهت کاهش تنش بدنی، به او یک لیوان آب بدهیم یا اگر ایستاده، او را به نشستن دعوت کنیم.
برای حل تعارض، بهتر است از دید طرف مقابل به مسئله نگاه کنیم.
بطور مثال مادری که فرزندش کم تحرک است و غذای زیادی می خورد:
انتخاب مادر: پرخاشگری، مبارزه، گیر دادن.
از دید بچه: غذاخوردن بهم حس آرامش میده. هل و هوله، خوشمزه است. حوصله ندارم ورزش کنم. اما مادرم همش بهم گیر می ده.
خُب، مشخص است که با این اوصاف، غذاخوردن زیاد و بی تحرکی برای کودک خوشایندتر است.
ابزارهای مناسب در حل تعارض
- به جای انتقاد کردن، به نقاط مثبت او توجه کنیم.
- به جای جبهه گیری و مقصر دانستن او، مسئولیت خود را بپذیریم.
- به جای توهین و تحقیر، نیازهای شخصی مان را بیان کنیم.
- به جای قهر کردن، جسم خود و او را آرام کنیم.
- به جای دستور دادن، سؤال بپرسم. مثلاً بپرسیم: به نظرت چه کار کنیم که دیگه این اتفاق نیفته؟
فرمولی که در ادامه می گویم، طوری است که اگر طرف مقابل حل تعارض بلد نباشد یا نخواست اجرایش کند هم جواب می دهد. این فرمولی است که وقتی تعارض داریم، خیلی خوب برای ما جواب می دهد. این فرمول، ساده و فوری است.
فرمول حل تعارض: واقعیت + احساس + سوال
این فرمول، یک روش فوری و ساده است که هنگام حل تعارض به کار می آید.
مرحله اول: بیان واقعیت
واقعیت، یعنی چیزی که من و طرف مقابل روی آن اتفاق نظر داریم. هم من قبولش دارم و هم طرف مقابل. برای بیان واقعیت، آن چیزی را که هست، دقیقاً بگوییم.
اکثر ما در دیدن واقعیت درست عمل نمی کنیم. اکثر ما نمی توانیم آنچه را که واقعیت هست، به درستی به همسر، فرزند و همکار منتقل کنیم. بنابراین به مسئله می خوریم.
اگر همسر جورابش را گوشه ی خانه انداخته است، اغلب آدم ها می گویند: هی وسایلت رو نپاش این ور و اونور. در اینجا واقعیت این است: این جوراب یک روزه که گوشه ی خونه افتاده.
آدم ها معمولاً چیزی به جز واقعیت را می گویند، بنابراین چیزی به جز واقعیت را تحویل می گیرند.
اکثر ما مشاهدات خود را با قضاوت بیان می کنیم. این قضاوت، باعث به خطا رفتن ما می شود.
قضاوت، یعنی اینکه چه کسی، چه چیزی هست.
مثلاً: فلانی صبوره. فلانی عجوله. فلانی بی احساسه. فلانی مهربونه.
بنابراین حتی دادن یک ویژگی خوب هم قضاوت کردن از نوع مثبتش حساب می شود.
یادمان باشد هر بار اگر گفتیم، فلانی یک چیزی هست، یعنی اینکه داریم قضاوتش می کنیم. آن چیز می تواند هم مثبت باشد و هم منفی.
معیار قضاوت چیست؟
از هر صفتی یک بازه داریم. تعدادی از آدم ها، این طرف این بازه هستند یعنی آن صفت را کم دارند. تعدادی دیگر از آدم ها، آن طرف این بازه هستند، یعنی آن صفت را زیاد دارند.
مثلاً صفت شجاعت را در نظر بگیرید. حالا تصور کنید یک نفر، سر این بازه باشد، یعنی او شجاعتش زیاد است. حالا اگر ما وسط این بازه باشیم، با خود می گوییم: این شخص شجاعتش از من بیشتر است. بنابراین به او می گوییم: تو دل و جرئت ات خیلی زیاده، آخرش کار دست خودت می دی.
حالا اگر این آدم سمت راست بازه باشد، به او می گوییم: ترسو. بُزدل.
بنابراین قضاوت کردن یعنی این که من یک جای این بازه هستم، او یک جای دیگر این بازه هست. و چون او جای من نیست، به او یک ویژگی نسبت می دهم.
مثلاً او مسئولیت پذیر یا بی مسئولیت است.
اگر خانه ی او از خانه ی من مرتب تر باشد، می گویم: چقدر منظمه. اگر خانه ی او از خانه ی من نامرتب تر باشد، می گویم: چقدر شلخته است.
اگر از من شوخ طبع تر باشد، می گویم: چقدر بامزه است. اگر میزان شوخ طبعی اش از من کمتر باشد، می گم چقدر خُشکه.
بنابراین معیار قضاوت، خودمان هستیم.
این آگاهی از قضاوت کردن، به صورت خودکار بسیاری از تعارضات را حل می کند، چون آگاه می شویم که می خواهیم همه انسان ها شبیه ما شوند. درصورتی که امکان ندارد ویژگی انسان ها با هم یکی باشد. احتمال دارد که یک نفر خیلی شبیه ما باشد، اما باز هم در یک سری چیزها با هم تفاوت داریم.
پس هر بار دیدیم که می گوییم کی، چی هست، بدانیم که در حال قضاوت کردن هستیم. چه مثبت و چه منفی.
حالا در ذهنتان بیاورید که در چه چیزهایی با دیگران تعارض دارید؟ همکار؟ همسر؟ دوست؟ فرزند؟ پدر و مادر؟ شریک عاطفی؟ همسایه؟
حالا خود و طرف مقابل را روی این نمودار تصور کنید. شما کجای نمودار هستید؟ او کجای نمودار هست؟
واقعیت یعنی این که همان چیزی را که هست، بیان کنیم. بنابراین برای بیان واقعیت، گفتن قضاوت هایی مثل تو کمک کاری یا تو بی تفاوتی، ممنوع است.
دو کلمه ی نابود کننده ی ارتباطات که واقعیت را از بین می برند، همیشه و هرگز است:
- تو همیشه دیر میایی
- تو همیشه کارت برات مهم تر از منه
- خواهرت همیشه اینطوریه
- همیشه تکالیفت رو می ذاری برای لحظه ی آخر
- تو هیچ وقت به من توجه نکردی
- تا حالا یک بار شده این کار رو بکنی
- یک دفعه شد…؟
- هر دفعه تو اینطوری هستی
بنابراین یادمان باشد که دو کلمه ی همیشه و هرگز، مخرب رابطه ها هستند.
حواسمان باشد در تعریف کردن از دیگران هم مراقب باشیم. بنابراین نگوییم :
- تو همیشه خوبی.
- تو همیشه مهربونی.
- شما همیشه به من لطف دارید
چون اینگونه تعریف ها، قضاوت مثبت محسوب می شوند.
فرمول درست تعریف کردن از دیگران
- آوردن نام شخص(نشان می دهد که تعریف، مختص آن شخص است. در نتیجه او حس نمی کند که ما این جمله را به همه می گوییم.)
- کاری که انجام دادی(بهتر است چیزی را بگوییم که کسی به او نگفته یا کسی به آن دقت نکرده.)
- احساسی که من دارم.
- نیازی که در من محقق شده(گفتن دلیل، مانع از چاپلوسی شدن تعریف می شود.)
بطور مثال برای قدردانی از معلم بگوییم:
- استاد، وقتی این دو تا مطلب رو گفتید، احساس آرامش و امید بهم دست داد، چون دنبال راهی برای ارتباط بهتر با همسرم بودم.
- استاد، از روش قدردانی که به ما یاد دادید، خیلی خوشم اومد، چون دیگه می دونم چطوری از اطرافیانم قدردانی کنم. متشکرم ازتون.
با این روش قدردانی، یاد می گیریم که:
- از چیزهای کوچک قدردانی کنیم.
- از تعاریف مبهم و کلی مثل: عالی بود! فوق العاده بود! بپرهیزیم. چون تعاریف مبهم و کلی، علاوه بر قضاوت کردن، بیشتر جنبه ی چاپلوسی دارد و به دل شخص مقابل نمی نشیند.
تا اینجا یاد گرفتیم که اگر می خواهیم موضوعی را مطرح کنیم، باید اول واقعیت را بگوییم.
مثلاً خسته و کوفته به خانه می روم و همسر می گوید که بیا بریم به مهمونی که یکدفعه ای پیش اومده:
انسان ناوارد، در این موقعیت، قضاوتش را می گوید: هر بار ما خسته و کوفته اومدیم خونه، تو یک برنامه ای برای ما گذاشتی. او هم جواب می دهد: هر بار من اومدم فلان کنم تو…
در این شرایط بهتر است به جای قضاوت، واقعیت را به این صورت بیان کنیم: عزیزم، من الان از سر کار اومدم و شما به من میگی که بریم خونه خواهرت اینا.
همانطور که دیدید، واقعیت چیزی هست که هیچ کدام از دو طرف روی آن دعوا ندارند. بنابراین هر بار خودمان را در حال دعوا با کسی دیدیم، بدانیم که واقعیت را درست بیان نکرده ایم. بنابراین در این شرایط یا از کلمات همیشه و هرگز استفاده کرده ایم، یا قضاوت کرده ایم.
با این تعاریف، به نظر شما از موارد زیر، کدام واقعیت است و کدام نیست؟
- مریم، بی دلیل از دستم عصبانی بود.
- محمد در جلسه، پاهایش را تکان می داد.
- رضا، شوهر خیلی خوبی برای همسرش است.
- دخترم اغلب اوقات دیر از خواب بیدار می شود.
بی دلیل عصبانی بود، قضاوت است، چون من از کجا می دانم که عصبانیت او بی دلیل است؟ وقتی از او می پرسم که مریم، چرا عصبانی هستی؟ می گوید: اون روز به من محل نذاشتی.
محمد در جلسه، پاهایش را تکان می داد، واقعیت است. چون چیزی است که مشاهده کرده ایم.
شوهر خیلی خوب، قضاوت است.
اغلب اوقات دیر از خواب بیدار می شود، قضاوت است. چون کلمه ی اغلب، کلی و مبهم است. اغلب، می تواند یک بار یا دو بار یا سه بار یا … در هفته باشد. همانطور که گفتم، کلماتی مثل همیشه، اغلب، هرگز، گاهی، واقعیت نیستند.
بنابراین برای بیان واقعیت، بهتر است بگوییم: دخترم هفته ی پیش، دو بار ساعت 11 از خواب بیدار شد.
خُب تا اینجا، قسمت اول فرمول حل تعارض(واقعیت+احساس+سوال) را یاد گرفتیم.
در ادامه به توضیح بخش بعدی این فرمول، یعنی احساس می پردازم.
مرحله دوم: بیان احساس
احساس، یعنی بیان اینکه من الان چه احساسی دارم.
هشدار: در این مرحله نباید بگوییم که تو منو چه کار کردی. بلکه فقط احساسی که در ما ایجاد شده است را بیان کنیم.
اغلب ما در محیطی بزرگ شده ایم که تصور می کنیم بروز احساسات، نشان دهنده ی ضعف ماست. بنابراین به اشتباه فکر می کنیم گفتن احساسات کار بدی هست. جملات زیر برایتان آشناست؟
- اینقدر احساسی نباش
- اگه احساسی باشی، ازت سوء استفاده می کنندها
همه ی ما این جملات را از زبان دیگران بسیار شنیده ایم. این جملات باعث شده است که احساساتمان را سرکوب کنیم. اما بیان احساسات، یکی از سازنده ترین ابزارها در بهبود کیفیت روابط است.
بیان درست احساسات
مشکل اکثر ما این است که تفاوت فکر و احساس را نمی دانیم و اغلب اوقات فکر را به جای احساس استفاده می کنیم.
مثلاً به اشتباه می گوییم: من احساس می کنم اون از دستم ناراحته. در صورتی که این فکر است، نه احساس.
یا مثلاً به اشتباه می گوییم: من احساس می کنم که او از زیر کار در میره. این هم فکر است، نه احساس.
بنابراین اغلب ما فکر و احساس را با هم جا به جا می گوییم. در حقیقت واژگان درستی برای بیان احساساتمان نداریم. یعنی نمی دانیم که الان چه احساسی داریم و چه مونه.
دیدید وقتی به بعضی ها می گوییم، چت شده؟ می گوید:هیچی. در واقع اون اصلاً نمی دونه چه احساسی داره.
بعضی ها هم فقط یک حس دارند: حالم خوب نیست. همین الان کلیک کنید و مهارتهای ارتباطی خود را به سطح جدیدی برسانید!
لیست واژگان بیان احساسات ما به صورت زیر هستند:
- آرامش
- امیدواری
- آسودگی
- سرخوشی
- غرور
- مفید بودن
- دلبستگی
- آزردگی
- اضطراب
- افسردگی
- بی ارزشی
- تنهایی
- حقارت
- خستگی
- رنجیدگی
- غم
- کلافگی
- ناراحتی
- نارضایتی
- ناامیدی
- نگرانی
- وحشت
- تعجب
شما در گفتگوهایتان از چند تا از این کلمات استفاده می کنید؟
چون تا حالا از این کلمات استفاده نکرده ایم، به کاربردنشان برایمان خیلی سخت است. بنابراین آنقدر از این کلمات استفاده کنیم، تا برایمان جا بیفتد.
یکی از دلایلی که باعث فحاشی و بددهنی آدم ها می شود این است که نمی توانند احساساتشان را بیان کنند.
یادمان باشد رفتار هیچ کس باعث احساسات ما نیست. در حقیقت چون نیازی در ما برآورده نشده است، آن احساس در ما شکل می گیرد. هیچ آدمی نمی تواند با احساسات ما کاری بکند.
اینطوری است که وقتی یک شوخی می کنیم، یک عده بهشان برمی خورد و ناراحت می شوند، یک عده ی دیگر خوشحال می شوند. در اینجا با یک اتفاق یکسان، دو احساس متفاوت شکل گرفته است چون در یک نفر، یک نیازی برآورده نشده و در نفر دیگر یک نیازی برآورده شده است. موافقید؟
پس این خود ما هستیم که احساساتمان را انتخاب می کنیم.
بنابراین از گفتن جملات زیر بپرهیزیم:
- چون تو اون کار رو کردی، من عصبانی شدم.
- چون دیر اومدی، نگران شدم.
- تو منو عصبانی کردی.
- با نیومدنت، نا امیدم کردی.
با این تعاریف، کدام یک از جملات زیر بیان احساسات است و کدام نیست؟
- احساس می کنم که تو به من محل نمی گذاری.
- از اینکه این اتفاق بد براتون افتاد، ناراحتم.
- وقتی اون حرف رو زدی، تعجب کردم.
- خیلی خوشحال شدم که دیدمت.
- احساس می کنم مغزم کار نمی کنه.
- وقتی به من نگاه نمی کنی، احساس می کنم که دوستم نداری.
از جملات بالا، فقط شماره ی دو و سه و چهار، بیان احساسات هستند. بقیه بیان فکر هستند.
شناخت احساسات، نیاز به تمرین زیادی دارد. اگر هنگام حل تعارض و ناراحتی بخواهیم احساسات را بیان کنیم، برایمان خیلی سخت است. بنابراین قبلش آنقدر تمرین کنیم تا برایمان جا بیفتد.
پس تا اینجا طبق فرمول تعارض(واقعیت + احساس + سوال): جورابت یک روزه که اینجاست و من احساس کلافگی می کنم.
در اینجا احساس هر کسی می تواند متفاوت باشد، یکی با دیدن جوراب، احساس کلافگی می کند چون نیاز به نظم دارد. یکی دیگر چون نیاز دارد طرف مقابل به حرفش گوش دهد، احساس بی ارزشی می کند.
خُب تا اینجا قسمت اول و دوم فرمول حل تعارض (واقعیت + احساس + سؤال) را یاد گرفتیم.
در ادامه به توضیح بخش بعدی این فرمول، یعنی سؤال می پردازم.
مرحله ی سوم: سؤال بپرسیم
یکی از بهترین ابزارها برای مدیریت رابطه، پرسیدن سؤال است. اگر سؤال خوب بپرسیم، جواب خوب می گیریم. وقتی سؤال می پرسیم، به طرف مقابل نشان می دهیم که تو برام مهمی. آن وقت او در حل مسئله با ما همکاری خواهد کرد. بدون سؤال پرسیدن و با دستور دادن، او فقط لج، دفاع و مقاومت می کند.
اشتباه رایج اکثر ما آدم ها این است که هنگام حل تعارض، تمرکز را روی طرف مقابل می گذاریم. درصورتی که در حل تعارض، بهتر است تمرکز روی خودمان باشد. بنابراین به جای این که بپرسیم: چرا اینطوری هستی؟ تقصیر توئه. بهتر است از او بپرسیم: من چه کار می تونم بکنم؟
در حل تعارض، به جای تمرکز روی گذشته، بر زمان حال و آینده تمرکز کنیم. در این شرایط بهتر است بپرسیم: به نظرت چه کار کنیم که در آینده این اتفاق نیفته؟
سؤالات خوب در حل تعارض
هنگام حل تعارض، می توانیم این سؤالات را با لحن مناسب بپرسیم(هدف این سؤالات، پرسیدن نظر طرف مقابل است):
- به نظرت من چه کار می تونم بکنم که هم شما راضی باشی و هم من؟
- به نظرت چه کار کنیم؟
- اگه جای من باشی، چه کار می کنی؟
- به نظرت کدوم رفتارمون رو باید تغییر بدیم؟
- به نظرت چه چیزی بهتره تغییر کنه؟
- به نظرت چه کار کنیم که در آینده این اتفاق نیفته؟
بسته به شرایطی که در آن قرار داریم، نوع سؤالی که می پرسیم، متفاوت می شود. یادمان باشد اگر این سؤالات را با لحن بد یا در جای بد بپرسیم، کارمان خراب تر می شود.
لحن ما هنگام حل تعارض بسیار تعیین کننده است. بنابراین صدای خود را قبل حل تعارض ضبط کنیم و بعد به آن گوش دهیم تا ببینیم لحنمان چگونه است. سپس آنقدر تمرین کنیم تا لحنمان را بهتر کنیم.
مثلاً قبل از اینکه فرمول حل تعارض را روی یک نفر پیاده سازی کنیم و بعد بگوییم کار نمی کنه، جواب نداد، صدای خود را در حال گفتن این فرمول، ضبط کنیم. سپس به آن گوش دهیم تا ببینیم آیا لحنم درست است یا نه؟ اگر درست نیست، به این فکر کنیم که چطوری می تونم اون رو بهتر کنم؟ بهتره از چه کلمات دیگری استفاده کنم؟ آیا دارم واقعیت را می گم یا قضاوت می کنم؟
در این جا چند مثال حل تعارض می زنم که در آن از فرمول حل تعارض (واقعیت + احساس +سؤال) استفاده شده است:
وقتی کسی خسته از سر کار اومده و همسرش میگه بریم بیرون:
واقعیت: عزیزم، شما دوست داری بری بیرون و از می خواهی همراهیت کنم. درسته؟
احساس: من الان خسته ام. نیاز به استراحت دارم.
سؤال: به نظرت چه کار می تونم بکنم که هم شما راضی باشی و هم من؟
یا سؤال: شما اگه جای من باشی، چه کار می کنی؟ اگه در جواب به این سؤال گفت که: می رفتم. بگیم: اونوقت به نظرت هم من راضی می شم هم شما؟
هنگام تعارض بر سر نحوه خرج کردن پول:
واقعیت: الان کلی قرض و بدهی داریم.
احساس: من از وضعیت مالیمون نگرانم.
سؤال: به نظرت چهکار کنیم بتونیم یه خرده هزینه هامون رو بیاریم پایین؟ به نظرت کدوم گزینه ها رو میشه جا به جا کرد؟ میشه کمک کنی؟ به نظرت چه کار میشه کرد؟ دوست دارم نظرت رو بدونم.
هنگام تعارض بر سر این که او بیشتر وقتش را برای دانشگاهش می گذارد و به من توجه نمی کند:
واقعیت: در این دو هفته، چهار ساعت در روز رو صرف تکالیفت کردی و با هم وقتی رو نگذروندیم.
احساس: احساس ناراحتی می کنم. یا احساس دلتنگی می کنم و نیاز دارم وقت بیشتری رو باهات بگذرونم (نیازمان را هم بگوییم خیلی بهتر است).
سؤال: به نظرت چه کار می تونیم بکنیم؟(جهت ایجاد احساس صمیمیت از افعال جمع استفاده کنیم)
وقتی دوست یا نامزد سر قرار دیر می رسد:
سؤال: قرارمون چه ساعتی بود؟ میگه: 5
واقعیت: الان ساعت 5:30 هست. فکر می کنم دیر شده.
سؤال: چه کار کنیم که این اتفاق دیگه تکرار نشه؟
هنگام قرار چند بار شده که دیر آمده است:
واقعیت: فلانی جان، فکر کنم سومین باره که من منتظرت موندم، درسته؟(چون شک دارم، تأیید می گیرم. ممکن است واقعیت چیز دیگری باشد. مثلاً قرارمان یک زمان دیگری بوده و من اشتباه کرده ام) می گوید: آره.
احساس: از اینکه منتظرت موندم، کلافه شدم.
سوال: به نظرت چه کار کنیم که این اتفاق تکرار نشه؟(جهت ایجاد صمیمیت، فعل را جمع می بندیم.) می گوید: خیالت راحت! از دفعه ی بعد به موقع میام.
حالا دفعه ی بعد هم به موقع نمی آید.
در این شرایط دوباره از فرمول حل تعارض (واقعیت+احساس+سوال) استفاده می کنیم:
واقعیت: فلانی جان، واقعیت اینه که دفعه پیش که با هم صحبت کردیم، شما گفتی که دیگه این اتفاق نمیفته، درسته؟ ولی دوباره تکرار شد.
احساس: از اینکه منتظر بمونم، کلافه می شم. می گوید: نه، دیگه خیالت راحت.
سؤال: دفعه ی پیش که گفتی خیالت راحت، ایندفعه هم می تونه خیالم راحت باشه؟ چه کار می تونیم بکنیم؟ می گوید: خیالت راحت. از دفعه ی بعد به موقع میام.
فردا هم دوباره دیر میاد.
این بار به او بگوییم: ببین، به نظرم شما وقتی چیزی رو می گی، بهش تمایل نداری. یعنی فکر می کنم این داستان خیلی برات مهم نیست. نمی دونم چون تا حالا چند بار این اتفاق افتاده. اگر دوباره این تأخیر وجود داشته باشه، من این برداشت رو خواهم کرد که شما تمایل به ادامه ی این رابطه رو نداری و من به خواسته ات احترام می ذارم.
مخاطبان گرامی به نظر شما آدمی که هزار بار دارد این بلا را به سرمان می آورد، آیا اصلاً ادامه دادن به رابطه با او برایمان مناسب است؟
حالا ممکن است آن شخص، همسر باشد.
اینجان دو تا انتخاب داریم:
- جدا شویم.
- نگرش و رفتارمان را نسبت به این موضوع تغییر دهیم.
- او را با این ویژگی بپذیریم و دیگر غُر نزنیم.
خانم قبل از ازدواج با چادر بوده بعد از ازدواج بدون چادر شده یا برعکس و همسرش شرایط جدید را نمی خواهد:
در این شرایط به طور معمول هر بار بیرون رفتن، مساوی است با دعوا و غُر زدن.
در این شرایط دو تا انتخاب داریم:
- این مسئله برایمان فوق العاده مهم است. پس به او بگوییم: همسر عزیزم، زندگی با تو خیلی خوبه. واقعاً ممنونم ازت. ولی این موضوع اینقدر برام مهمه که برام تعیین کننده است که من این ارتباط رو ادامه بدم یا نه.
- نگرش و رفتارمون رو نسبت به این موضوع تغییر بدیم.
- او را با همان ویژگی هایی که دارد، بپذیریم. و دیگر هر بار سر این موضوع دعوا نکنیم و غُر نزنیم.
وقتی فرزند 4 ساله ی شما قرار بوده یک ساعت تلویزیون ببیند اما الان سه ساعت شده است:
سؤال: عزیزم قرار بود چقدر تلویزیون ببینی؟ می گوید: دیگه اینو ببینم، تمومه.
دوباره سؤال: باشه، قرار بود چقدر تلویزیون ببینی؟ می گوید: 3 ساعت.
دوباره سؤال: خُب ، من فکر می کردم قرارمون 1 ساعت بود. چه کار کنیم که سر زمان دیگه اختلاف نداشته باشیم با هم؟(وقتی ما را می پیچاند، زرنگ باشیم.)
دفعه ی بعد میزان ساعتی را که قرار است تلویزیون تماشا کند، کنار ساعت بنویسیم تا متوجه شود که در این خانه دروغ جایی ندارد و همه چیز مشخص است.
دفعه ی بعد از او سؤال بپرسیم: الان چقدر داری نگاه می کنی؟ میگه: نه. نه. فقط همین یک دفعه بود.
سؤال: اگر این مسئله، دفعه ی بعد تکرار شد، چه کار کنیم؟(اجازه دهیم تبعاتش را خودش بگوید و می گوید.)
وقتی فرزند 4 ساله ی شما در یک مهمانی رسمی سر و صدا می کند:
سؤال: عزیزم من چه کار می تونم بکنم که شما کمک کنی مهمونی بهتر برگزار شه و صدا کمتر باشه؟ می گوید: دیگه صدا نمی کنم.
سؤال: پس لازم نیست من کاری انجام بدم؟ میگه: نه.
و ساکت خواهد شد…
وقتی با کارمند خود سر انجام یک کار توافق ندارید:
واقعیت: وقتی امروز دیدم حدود یک ساعت گزارش رو نفرستادید.
احساس: ناراحت شدم.
سؤال: به نظرت چه کار کنیم که دیگه این اتفاق نیفته؟
هنگام حل تعارض با مدیر:
واقعیت: مدیر جان، فکر می کنم میبینم که شما از این اتفاق ناراحتی. درسته؟
احساس: من هم از اینکه شما ناراحتی، ناراحتم.
سؤال: به نظرت چه کار کنیم که این اتفاق دیگه تکرار نشه؟(اینطوری خود و او را به مسئولیت پذیری دعوت می کنیم.)
وقتی خرید خانم ها، آقایان را اذیت می کند:
واقعیت: عزیزم، واقعیت اینه که شما به خرید کردن علاقه داری.
احساس: من از اینکه زمان زیادی رو در پاساژها پیاده روی کنم، کلافه و خسته میشم.
سوال: به نظرت چه کار کنیم؟ خانم می گوید: بشین تو ماشین تا من بیام.
احساس: اینطوری حوصله ام سر میره.
سوال: چه کار کنیم؟ خانم می گوید: پس کارت عابر بانکت رو بده به من، خودم تنهایی می رم خرید.
هنگام حل تعارض با همکار شلخته:
واقعیت: همکار جان، ظاهراً شما وقتی وسایلت رو اینطوری می چینی، راحتی. چون زمان هایی من باید یه مدارکی رو پیدا کنم، موفق به پیدا کردن نمیشم. در نتیجه وقت زیادی از من گرفته میشه.
احساس: و ناراحت میشم.
سوال: به نظرت چه کار می تونیم بکنیم؟ می گوید: تو به وسایل من چه کار داری؟
سوال: منم دوست ندارم به وسایل شما دست بزنم. چون بعضی وقت ها نیستی، ناچار میشم. چه کار کنیم؟
وقتی که خانمم از اینکه به همکارم میگم عزیزم ، ناراحت می شه و پرخاشگری می کنه:
واقعیت: ظاهراً شما از این اتفاق خوشحال نیستی. درسته؟
احساس: و من از ناراحتی تو ناراحتم.
سوال: باشه، دیگه نمی گم. اما چون به این کلمه عادت کردم، هربار که یادم رفت، به من یک یادآوری می کنی که حواسم باشه؟
وقتی خانواده ی همسر سرزده به خانه مان می آیند و می خواهیم بگوییم که از قبل خبر دهند:
بهتر است همسر این خواسته را با آنها درمیان بگذارد چون اگر خود درخواست کنیم، داستان خواهد شد و همسر ناراحت می شود.
سؤال: عزیزم چه کار کنیم که خانواده هامون وقتی میان، آمادگی بیشتری داشته باشیم؟ بعضی موقع ها واقعاً آمادگی مهمون نداریم. به نظرت چه کار کنیم؟
نکته ی مهم: یادمان باشید احترام گذاشتن به دیگران به معنی احترام گذاشتن به خواسته ی آنها نیست. همه ی انسان ها محترم هستند. ولی نباید هر موقع که دلشان خواست به خانه مان بیایند.
وقتی یکی از اقوام نزدیک با ما قطع ارتباط کرده و می خواهیم این رابطه دوباره برقرار شود:
سؤال: فلانی جان، یه سؤالی داشتم. شما اختیار این رو داری که با کی تعامل داشته باشی، با کی نداشته باشی. اختیارش رو داری، اما دل ما هم یه چیز دیگه می خواد. میشه بدونم چرا ارتباطتون با ما قطعه؟ و ما چه کار بکنیم ممکنه این ارتباط دوباره از سر گرفته بشه؟ البته که تو باز هم حق داری که انتخاب کنی با کی ارتباط داشته باشی، با کی نداشته باشی.(با این سؤال متوجه می شیم که خواسته ی اون آدم چیه و این رفتارش از کجا نشأت گرفته. آیا می تونیم این منشأ رو از بین ببریم یا نه؟)
پذیرش نفوذ قبل از نفوذگذاری
برای حل تعارض اول باید نفوذ بپذیریم تا بتوانیم نفوذ کنیم. برای پذیرش نفوذ باید بگوییم که خودمان حاضریم چه کار کنیم. بنابراین بهتر است در پاسخ به سؤالات حل تعارض، اول ما بگوییم که: من برای اینکه این مشکل حل شود، حاضرم این کار رو انجام بدم.
وقتی ما یک قدم برمی داریم، شخص مقابل، احساس امنیت می کند. آن وقت او هم یک قدم برمی دارد. چون تا قبل از این، او فکر می کرده که ما می خواهیم او را عوض کنیم، اما با این گفته ی ما نظرش عوض می شود.
سؤالات خودآگاهی قبل و در حین حل تعارض
قبل از حل تعارض از خود سؤال بپرسیم:
- چی می خوام؟
هنگام حل تعارض، از خود سوال بپرسیم:
- دارم چه کار می کنم؟
- رفتارم موثره؟
- رفتارم من رو به خواسته ای که داشتم، می رسونه؟
قبل از حل تعارض باید خواسته هایم را مشخص کنم که در هنگام حل تعارض ببینم آیا در مسیر رسیدن به خواسته ام هستم یا نه.
دارم چه کار می کنم؟ نکنه دارم کل کل می کنم؟ نکنه دارم دعوا، توهین یا سرزنش می کنم؟
رفتارم موثره؟ آیا رفتارم کمک می کنه که اون مسئله حل شه یا نه؟ آیا داد و بیداد به حل مسئله کمک می کنه؟
سؤالات مناسب در حین دعوا
در حین حل تعارض، احتمال اینکه صداها بالا رود و چند تا موضوع مختلف با هم مطرح شود، خیلی زیاد است. در این شرایط بهتر است برای هدایت گفتگو، از سؤالات زیر استفاده کنیم:
- اگه اجازه بدی، دونه دونه بریم، موافقی؟
- بحث اصلی مون چی بود؟
- بحث قبلی مون چی بود؟
- میشه یه جور دیگه بگی که من کمتر رنجیده شم؟
روش های حل تعارض
بسته به این که طرف مقابل ما کیست، موضوع چیست، موقعیت چیست و می خواهیم چه کار کنیم، دو روش برای حل تعارض وجود دارد:
1- راهش را پیدا می کنیم. در اینجا با حل مسئله، هر دو به خواسته مان می رسیم.
برای یادگیری مهارت حل مسئله، روی این لینک بزنید: مهارت حل مسئله
2- وقتی راهی نیست، با هم کنار می آییم. یعنی کمی من از خواسته ام کوتاه می آیم و کمی او از خواسته اش کوتاه می آید.
یادمان باشد که تصمیم بی نقص نداریم. هر تصمیمی حتما یک سری مشکلات دارد. باید ببینیم کدام مشکلات را حاضریم بپذیریم.
برای یادگیری مهارت تصمیم گیری، روی این لینک بزنید: مهارت تصمیم گیری
نقل قول: هر راه حلی، مشکلات خودش را دارد. باید تصمیم بگیریم که مشکلات کدام راه حل را انتخاب می کنیم.
نقل قول: اجتناب، بهترین استراتژی کوتاه مدت برای دوری از تعارض و بهترین استراتژی بلندمدت برای بدبختی است.
یادمان باشد جهت حل تعارض از تلگرام یا واتساپ استفاده نکنیم. وقتی چاره ای به جز تلگرام یا واتساپ نداریم، اگر به جای پیام متنی، پیام صوتی بدهیم، بهتر است.
حتی گفتگوی تلفنی هم راه مناسبی برای حل تعارض نیست.
بهترین روش برای حل تعارض، گفتگوی حضوری است.
یکی از راه ها برای یادگیری حل تعارض این است که از قبل، جهت تمرین، نقش ها را برای هم بازی کنیم.
یادگیری مهارت حل تعارض، نیاز به تمرین زیاد دارد.
هشدار: اگر فقط وقتی که تعارض داریم، با هم گفتگو کنیم، طرف مقابل حسش نسبت به ما بد می شود. یعنی با خودش می گوید این هر بار تعارض پیش میاد، با من حرف میزنه. پس یادمان باشد، در زمان های غیر تعارض هم با هم گفتگوی صمیمانه داشته باشیم.
پیشنهاد: جهت ایجاد صمیمیت، زوج ها هر روز پنج دقیقه الی بیست دقیقه را تنها باهم به فعالیتی که هردو علاقه دارند، بگذارند. مثلاً پیاده روی. این زمان شامل حرف های منفی، غذا خوردن یا رابطه ی جنسی نیست. در این زمان از انتقاد کردن و پرسیدن سؤال چرا این کار رو کردی؟ و پیش کشیدن مشکلات بپرهیزند. فقط با هم خوش بگذارنند و خاطرات خوب تولید کنند.
دوستان خوبم در این مقاله با فرمول حل تعارض آشنا شدیم:
فرمول حل تعارض: واقعیت+احساس+سوال
جهت یادگیری بیشتر مهارت حل تعارض، در دوره آنلاین راهکار فوری حل تعارض شرکت کنید:
دوره آنلاین راهکار فوری حل تعارض
برگرفته از:
خدا خیرتون بده عزیزم ،خیلی بهم کمک کرد
خوشحالم که راضی هستید.
پیروز و تندرست باشید.
خانم معتمد پویا
خدا خیرتون بدهد.
نوشته های شما برای بنده خیلی ارزشمند هستند.
من توی یک خانواده کم رفت و آمد بزرگ شدم و تنها برادرم مبتلا به بیماری شیزوفرنی است و سنم بالا رفته و مجرد هستم.
خلاصه اینکه مهارت ارتباطی زیادی ندارم و توی محیط کار با اینکه بالاترین سطح تحصیلات را دارم و از نظر علمی خیلی روم حساب میکنند اما چندین بار چون رفتار اشتباه داشتم بدجوری ضایع شدم.
بنده خیلی راضی هستم که سایت شما را پیدا کردم و اینقدر با صمیمیت آموزش میدین. متشکرم به بنده کمک فرمودید.
سلام دوست گرامی
بهتون تبریک میگم که می خواهید یاد بگیرید و بهتر بشید.
خوشحالم که از مطالب سایتم راضی هستید.
پیروز و تندرست باشید.
با سلام
تشکر فراوان از شما به دلیل اینکه مطالب را قدم به قدم مطرح کردین
و این مطالب می تواند مشکل گشا باشد
خیر دنیا و آخرت نصیبتان
ثریا خانم، ممنونم از توجه و همراهی صمیمانه ی شما.
خوشحالم که رضایت دارید.
ممنونم از مطالب ریز و نکته بینتون
واقعا استفاده کردم
خوشحالم که رضایت دارید.