چگونه از دام راضی نگه داشتن مردم خلاص شویم؟

چگونه از دام راضی نگه داشتن مردم خلاص شویم؟
در این پست می‌خوانید:

در این مقاله، قرار هست راجع به یک موضوع مهم صحبت کنیم به نام people pleasing  یا راضی نگه داشتن مردم

بهتون قول می دم بعد از خوندن این مقاله، بسیاری از دوستان، زندگی شون به دو قسمت تقسیم میشه. قبل از آشنا شدن با این مفهوم و بعد از آشنا شدن با این مفهوم.

People pleasing چی هست؟

People که میشه مردم. Pleasing هم که میشه راضی کردن.

خب خانم معتمد پویا بگو راضی کردن مردم دیگه. میگم باشه خوبه. ولی People pleasing یه خرده گسترده تره. بهتره بگیم راضی نگهداشتن مردم.

بذارید براتون یک داستان بگم. داستان یاسمین؛ دختری که همیشه “بهترین” بود، اما باز هم کافی نبود. یاسمین همیشه فکر می کرد که اگه بهترین نسخه ی خودش باشه، عشق واقعی رو پیدا میکنه. اون در هر رابطه ای که وارد میشد، تمام تلاشش رو می کرد که دختر ایده آلی باشه؛ مهربون، صبور، حمایتگر و همیشه حاضر برای کمک.

اگر طرف مقابل، مشکلی داشت، یاسمین قبل از اینکه اون چیزی بگه، براش راه حل پیدا میکرد. اگر شریک عاطفیش خسته بود، اون به فکر آرامشش بود. اگر بحثی پیش می آمد، یاسمین اولین کسی بود که معذرت خواهی میکرد، حتی اگر مقصر نبود. او فکر میکرد که “اگر من همیشه بهترین باشم، اگر هیچوقت اشتباهی نکنم، اگر همیشه مهربان بمونم، دلیلی نداره کسی من رو ترک کنه”

اما هر بار که عاشق می شد، داستان یک پایان مشابه داشت؛ مردی که دوستش داشت، بعد از مدتی سرد میشد، کم کم فاصله میگرفت و در نهایت او رو ترک می کرد. آخرین رابطه ی یاسمین با کسی بود که به نظر می رسید اینبار همه چیز فرق داره. آرمان یه مرد جذاب بود که در ابتدای رابطه، عاشق توجه و حمایت یاسمین شده بود. او می گفت: “تو با بقیه فرق داری. هیچکس تا حالا اینقدر به من اهمیت نداده.”

یاسمین از شنیدن این جمله ها قلبش پر از امید میشد. اما چند ماه بعد، همون الگوی تکراری شروع شد. آرمان دیگه پیام هایش رو با هیجان جواب نمیداد، وقت کمتری براش میذاشت و وقتی یاسمین می پرسید که چیزی شده، آرمان می گفت: “چیزی نیست، فقط سرم شلوغه.” تا اینکه یک روز، آرمان بهش گفت: “تو دختر فوق العاده ای هستی، ولی فکر میکنم نیاز دارم که تنها باشم.”

یاسمین دوباره تنها شد. او برای هزارمین بار از خودش پرسید: “چرا؟ من که همه چیز رو درست انجام دادم. همیشه بهترین بودم، پس چرا باز هم طرد شدم؟” اما بعد از ماه ها فکر کردن، او متوجه شد که شاید مشکل همین بود؛ او آنقدر تلاش می کرد که بی نقص باشه که خودش رو فراموش کرده بود.

شاید مردها در ابتدا از این که یه نفر همه چیز رو براشون آسون کنه، خوشحال بودند، اما بعد از مدتی احساس می کردند که یاسمین بیش از حد برای راضی کردنشون تلاش میکنه و این جذابیت رابطه رو از بین میبرد. برای اولین بار، یاسمین از خودش پرسید: “اگه در یک رابطه، فقط برای خوشحال کردن طرف مقابل تلاش کنم، پس خوشحالی خودم چی میشه؟ آیا کسی هم برای من تلاش میکنه؟”

این داستان را در ذهن داشته باشید، چون در این مقاله می خواهیم درباره ی این صحبت کنیم که چرا گاهی اوقات “زیادی خوب بودن” باعث نمیشه که یک رابطه ماندگار بمونه، بلکه برعکس، باعث میشود که طرد بشیم. و در بلند مدت آدم ها از ما خوششون نیاد. چطور می تونیم به جای “بی نقص بودن”، خود واقعیمون باشیم و یک رابطه سالم و متعادل داشته باشیم؟

انسانی که راضی نگهدارنده مردمه، کی نیست؟

اما حالا بذارید بگیم انسانی که راضی نگهدارنده مردمه، کی نیست تا اشتباه نگیریم.

با عشق به بقیه کمک میکنند

یه سری آدم های هستند با عشق به بقیه کمک میکنند. درخواست بقیه رو میپذیرند. راهنمایی شون میکنند. براشون وقت میذارند. خیلی مهربونند. دوست های عالی ای هستند.

این آدم ها ابداً ابداً People pleaser نیستند. ابداً آدمی نیستند که بخوان بقیه رو راضی نگه دارند. این ها به خاطر عشق این کار رو می کنند. یعنی هل دهنده اینها عشقه.

و این خیلی قشنگه. این عالیه. یعنی به عشق یک نفر این کار رو انجام می ده.

میگه من به عشق این که دنیا جای بهتری شه، می خوام کمک کنم. به عشق این که رنج یک نفر کمتر شه، می خوام بهش بله بگم. وقتم رو در اختیارش بذارم. می خوام بهش پول بدم، حتی ممکنه پول من رو پس نده. ولی من به عشق یک انسان می خوام این کار رو انجام بدم. این عالیه.

انسانی که راضی نگهدارنده مردمه، کی هست؟

اما انسانی که راضی نگهدارنده مردمه، کیه؟

آدمهایی که به خاطر ترس به بقیه کمک میکنند

آدم هایی که می خوان بقیه رو راضی نگهدارند، جنس رفتارشون، ترسه.

نکنه بقیه من رو دوست نداشته باشند. نکنه من رو نخوان. نکنه باهام همراه نباشند. نکنه با من قطع رابطه کنند. نکنه ازم برنجند. یعنی هل دهنده اینها ترسه.

می ترسند نکنه من رو دوست نداشته باشن؟ می ترسند نکنه به من توجه نکنند؟ می ترسند نکنه… یعنی دائماً تو سرش این افکار میاد و می ترسه. دیدشون فقط با ترسه.

ولی آدمی که از سر عشق به بقیه کمک می کنه، متفاوته. با عشق کمک می کنه. از ترس نیست.

بیین دو نفر هستند، هر دو یک کاری رو انجام میدن. مثلاً یکی به اولی میگه: می تونم بیام خونه تون؟ میگه: بله، قدمتون رو سر چشم. یکی به دومی میگه: می تونم بیام خونه تون؟ میگه: بله، قدمتون رو سر چشم.

اولی از سر عشق داره میگه. میگه خوشحال میشم بیان، کیف کنیم دور هم. کسی رو ندارند. کمکشون میکنم.

دومی از سر ترس داره میگه. میگه ای بابا. آخه زشت میشد جلو فامیل اگه می گفتم نه. می مردند نمیومدند. این همه فامیل دارید دیگه.

می ببینید؟ اولی عشقه، دومی ترسه.

پس رفتار این دو گروه یکیه. این هم پول قرض میده، اون هم پول قرض میده.  این هم وقت می ذاره، اون هم وقت میذاره. ولی مفهوم پشتش فرق میکنه. و این نکته، نکته بسیار بسیار مهم و کلیدیه که باید حواسمون بهش باشه.

پس امیدوارم فرقشون رو متوجه شده باشید. که عامل این اقدام، عشقه یا ترسه؟

بذاریم یه خرده بیشتر آشنا شیم با این عزیزانی که People pleasing  می کنند. یا فقط می خوان مردم رو راضی نگه دارند. یا همه رو از خودشون راضی نگه دارند.

برده حرف مردمند

به این شخص می گن برده حرف مردم. بهش میگن درگیر حرف مردم.

یعنی می خوان به حرف مردم گوش کنند. یعنی دائماً درگیر این هست که چطور بقیه از من راضی باشند. من چطور همه چیز تمام باشم.

خیلی ها میگن نه خب خدا رو شکر ما که نیستیم. صبر کنید. صبر کنید. یه ریزه کاری هایی داره. این ریزه کاری ها رو با هم بررسی خواهیم کرد. معمولاً آخر این مقاله، خیلی ها سرشون رو می خارونند میگن ای وای مثل این که من اینطوری بودم…

ممکنه شما بگید: جهنم حرف بقیه. من به حرف بقیه کاری ندارم. حرف مردم برام مهم نیست. من کار خودم رو می کنم. من کارم رو عالی انجام میدم. مو لای درز کارم نمیره. به بقیه هم کاری ندارم.

اتفاقاً خیلی از این  افراد، آدمهایی هستند که به شدت میخوان مردم رو راضی نگه دارند. چطوری؟ کاری که بلدند رو انجام میدن.

این ها یک عمره دارند کار خودشون رو می کنند و وارد یک فضای جدید نمیشن. هیچ کار جدیدی نمی کنند. کاری که بلدند رو انجام میدن. و این خیلی عجیب و پیچیده است.

این از ترس حرف مردم وارد یک کار جدید نمیشه تا اشتباه نکنه تا ازش انتقاد نشه تا همه ازش راضی باشند، تشویقش کنن و همه بگن بارک الله، آفرین، ماشالله، چه آدم خوبی، چه آدم نایسی، گوگولی، آفرین.  این همون راضی نگهداشتن بقیه است.

و واقعاً ما رو تبدیل میکنه به یک برده.

قاطع نیستند

Assertiveness  ندارند. قاطعیت ندارند. یعنی نمی تونه قاطعانه نظرش رو بگه. آخه اگه نظرم رو بگم، ناراحت میشه. آخه اگه نظرم رو بگم، شاید خوشش نیاد. آخه…

یا باور و فکرش اینه: آخه من بهش نه بگم، اینجوری میشه…

مدیرش ازش می‌خواد که بعد از ساعت کاری بمونه و یک گزارش رو تکمیل کنه. در حالی که باید به خانه بره و استراحت کنه، اما فکر می‌کنه:
اگر قبول نکنم، رئیس از من ناراحت می‌شه و فکر می‌کنه که کارمند وظیفه ‌شناسی نیستم.
پس با وجود خستگی، اضافه‌کاری می‌کنه.

برادرش ازش می‌خواد که فردا صبح اونو به فرودگاه ببره، در حالی که مریم برنامه‌ی مهمی برای خودش داره. اما با خودش می‌گه:
اگر بگم نمی‌تونم، ممکنه فکر کنه که بی‌ملاحظه‌ام. بهتره برنامه خودم رو تغییر بدم.
او برنامه‌ی خودش رو کنسل می‌کنه و برادرش رو می رسونه، هرچند ناراحته.

دوستانش برنامه‌ای برای رفتن به یک رستوران گران‌قیمت دارند. مریم از نظر مالی در مضیقه است، اما می‌ترسه که اگر نره، دوستانش اونو کنار بذارند. با خودش می‌گه:
اگر بگم توانایی مالی ندارم، ممکنه فکر کنند که من همراه خوبی نیستم.
پس به رستوران می‌ره، با این‌که نگران وضعیت مالی‌اشه.

در یک رابطه است که در اون احساس خوشحالی نمی‌کنه. شریکش به نیازهاش توجهی نداره، اما همچنان در این رابطه می مونه، چون باور داره:
اگر جدا شم، ممکنه دیگر کسی منو دوست نداشته باشه. نباید ناراحتش کنم.

پس همیشه سعی داره دیگران رو راضی نگه داره، اما خودش از درون خسته و ناراضیه. و این چیز خیلی ناجوری هست.

احساساست شون رو نمی تونند بروز بدن

مثلاً وقتی از دست کسی که دوستش دارند، ناراحت شن، نمیگن. میگن نکنه ناراحت شه، نکنه منو نپذیره. نکنه اینجوری بشه. وای خیلی وحشتناکه. خیلی وحشتناکه. یعنی فکر کن نظرت، باورت، فکرت و احساست رو نمی گی. ترس هات رو نمیگی.

همه اش به بقیه قول میدن

و این آدم ها به هر کسی هر قولی میدن. وقت نداره ولی قول میده.

آره انجام میدم کاری نداره. این کار رو می کنم. اون کار رو می کنم. اینطوری پیش میرم.

در خدمتتون هستم. قربون شما. مخلص شمام. نه بابا خواهش می کنم. کاری نکردم که. این چه حرفیه؟

جای شما وایسم؟ چشم. وامیستم.

این کار رو بکنم؟ باشه.

می خواهید تشریف بیارید خونمون؟ باشه، قدمتون رو سر چشم.

در خدمتتون هستیم. نه. خواهش می کنم. این چه حرفیه؟

اینها فقط می خوان بقیه رو راضی کنند. و سعی می کنند هر کسی رو راضی کنند، جز خودشون. و این واقعاً فاجعه است.

و در زندگی شون به مشکلات جدی می خورند.

دیگه چه ویژگی هایی دارند؟ می خواهیم یه خرده بیشتر با این افراد آشنا شیم. می خواهیم ببینم ما هستیم؟ کی هست؟ چطوریه؟

از دیگران خواهش نمی کنند

میگن: نکنه اذیت شن؟ نکنه نپذیرند؟ نه، سختشه.

حالا واسه کسی زحمت ایجاد نکنم. من کار همه رو راه میندازم ولی از کسی کمک نمیخوام که باعث درد سر مردم نشم.

دیگه چی؟ هدفش بهتر شدن زندگی دیگران نیست، نگران خودشه.

هدفش از خوشحال و راضی نگهداشتن مردم، کمک به بهتر شدن زندگی دیگران نیست، نگران خودشه

نگران حرف مردمه. یعنی می ترسه.

یعنی وقتی به دیگران کمک میکنه، به کلام، چرا، دو متر زبون داره که آره می خوام زندگی دیگران بهتر شه. اما ته دلش اینطوری نیست که بگه من می خوام زندگی دیگران بهتر شه، بنابراین این کار رو می کنم. نه، نگران خودشه.

نکنه ناراحت شن؟ نکنه منو نخوان؟ نکنه من رو دوست نداشته باشن؟ نکنه با من به مشکل بخورند؟

و افرادی که ویژگی People pleasing  دارند، مسئله شون دیگران نیست. مسئله شون خودشونه.

ولی از نظر دیگران، میگن این همه وقتش رو داره برای بقیه میذاره. نه.

به خاطر ترس از حرف مردم، زندگی شون رو می فروشند

یعنی این از ترسش، زندگیش رو فدا کرده که بقیه راضی باشند. ولی نه واسه بقیه. واسه خودش.

یعنی یک آدم ترسوئه که زندگیش رو فروخته. یعنی می خواد همه اون رو تشویق کنند. همه بگن آفرین. بارک الله. تو خوبی. اما خودش رو فراموش می کنه. و این واقعاً فاجعه است.

پس افرادی که می خوان بقیه رو راضی نگهدارند، به خاطر ترس، دارند زندگی شون رو می فروشند.

و این نکته، نکته مهمی هست.

تا اینجا یه خرده باهاشون آشنا شدیم. فهمیدیم اینها چه آدم هایی هستند.

افراد راضی نگهدارنده مردم، چه نشانه هایی دارند؟

حالا می خوام نشانه هاشون رو بگم. افراد راضی نگهدارنده مردم، چه نشانه هایی دارند؟

نه نمیگن

یعنی وقتی ازشون درخواست داری، نه نمیگن.

چشم. هر چی شما بفرمایید. بله، حتماً. میشه جای من شیفت بمونی؟ آره. میایی بریم فلان جا؟ آره. ما بیاییم خونه تون؟ آره. میشه اینو درست کنی؟ آره. میشه بچه ام رو نگه داری؟ آره. میشه وقتت رو به من بدی؟ آره.

مدام بله می‌گن حتی اگه توان، وقت یا علاقه نداشته باشن. اصلاً نه تو کارشون نیست.

همیشه موافقند

یعنی تو جمع مخالفت نمی کنند. میگه من تابع جمع ام. هر چی شما بگید. هر جور شما صلاح می دونید. هر جور شما بگید. نظری نداره.

فرض کن رفتن رستوران با جمع دوستان یا خانواده.

همه میگن:” پیتزا سفارش بدیم!”

اما اون شخص واقعاً دلش غذای سالم یا سبک مثل سالاد یا سوپ میخواد.

ولی تو دلش میگه:”الان اگه بگم سالاد میخوام، میگن چقدر سختگیر یا خسیسه!”

یا”الان ضدحال میزنم به جمع اگه غذای متفاوت بخوام.”

پس چی کار میکنه؟ همرنگ جمع میشه و پیتزا سفارش میده، ولی ته دلش راضی نیست.

بله میگن اما از کسی که درخواست کرده، تو دلشون میرنجند

میگه میشه این کار رو برام انجام بدی؟ میگم بله. بعد تو دلم میگم. پوففف، عجب آدم عوضی ایه. این بده. یعنی من People pleaser  هستم. یعنی می خوام مردم منو تشویق کنند ولی ته دلم نیتم خیر نیست.

حالا یکی از من درخواستی می کنه، من هم میگم بله. بعد هم خوشحالم. این خوبه. کسی که میگه بله، باید با عشق اون کار رو انجام بده. این ارزشمنده.

رئیس به کارمند میگه: میتونی امروز اضافه کاری بمونی؟

کارمند با لبخند زورکی: بله حتماً.

ولی تو دلش میگه: بازم منو گیر آورد… هیچکس قدر منو نمیدونه…

بعد اضافه کاری میمونه اما با دلزدگی، بیحوصله، و کم انگیزه.

خانواده این افراد معمولاً فدای دیگرانه

آدمای راضی نگهدارنده، معمولاً خانواده شون بیشترین تاوانو میدن. چرا؟
چون انرژی و محبتشون رو بیرون خرج میکنن تا تصویر خوب و مقبولی بسازن برای دیگران، بعد که میرسن خونه:

  • خسته ن
  • بیحوصله ن
  • زودرنج میشن
  • پر از دلخوری و سکوت میشن
  • انگار محبت و صبرشون ته کشیده

در حالی‌که خانواده همون آدمایی‌ان که حق دارن بهترین و آروم‌ترین نسخه‌ ما رو ببینن.

تو فامیل، محل کار، همسایه ها، جمع دوستا:

با همه خوش اخلاق، کمک کننده، فداکار…

ولی خونه که میاد:

بچه میگه: “بابا بریم پارک”

جواب: “حوصله ندارم، خسته م نگو دیگه!”

همسر میگه: “بیا حرف بزنیم”

جواب: “ولم کن دیگه! مغزمو خوردن امروز همه.”

یا من به خانواده ام قول دادم بریم سفر. یک هو به خاطر این که یکی یک درخواستی داره، همه چیز رو خراب میکنم. میگم آخه زشته. نمیشه که. داشتند میومدند دیگه. چه کار کنم؟ خانواده ناراضی میشه. اولویت با دیگرانه.

وقتشون برای بقیه آزاده

یعنی بقیه هر کاری ازشون بخوان، می تونند انجام بدن. ولی برای خودش وقتی نداره. برنامه ای نداره. هر چی بقیه میگن. در خدمت بقیه است.

به ظاهر همه دوستشون دارند(سواری مفتی) ولی به ظاهر

به ظاهر قدرت ارتباطی خوبی دارند.

دیگران ممکنه از تمایل این افراد به راضی نگه داشتن مردم، برای انجام کارهای خود یا برآورده کردن خواسته‌هایشون استفاده کنند، بدون اینکه متقابلاً چیزی ارائه بدن.

من این کلمه رو عمداً استفاده می کنم تا خیلی ها دردشون بگیره و اذیت شن. اینها سواری مفتی میدن. خم شدن، ملت سوارشون میشن.

کلمه سواری مفتی، درد داره. بذار اذیت شید. خب کی از سواری مفتی بدش میاد؟ کی سواری مفتی رو دوست نداره؟

فرض کن یک تاکسی هر روز جلو در خونه امه میگه، من مخلصتم، برسونمت. از این آدم بدم میاد؟ نمیگم من از تو بدم میاد! معلومه که ازش خوشم میاد. سواری مفتی رو همه دوست دارند. پس بله، دقیقاً. دیگران اینها رو دوست دارند. در کوتاه مدت نه بلندمدت.

ولی در بلندمدت وقتی یه خرده بهشون نزدیک میشن، میبینند این به خودش رحم نمیکنه. نیازها و خواسته ها و اولویت هاش رو نادیده میگیره. و یک آدم بی عزت نفس و ضعیفیه. به خاطر همین در بلندمدت ازشون دور میشن. یا دائماً سوار اینها میشن و ازشون سوء استفاده میکنند. و براشون احترام قائل نیستند.

به خیلی ها لطف کردند اما رابطه دوطرفه نیست

یعنی بقیه به اینها لطفی نمیکنند. بقیه فقط سواری مفتی میگیرند.

یعنی وقتی نگاه میکنی، می بینی میگه من در اسباب کشی فلانی کمک کردم. جزوه هام رو به فلانی دادم. برای فلانی گوش شنوا بودم.

سرکار جای فلانی وایستادم. در برگزاری مراسم فلانی کمک کردم.

بچه فلانی رو نگه داشتم. تو کارهای خونه به فلانی کمک کردم. موقع مریضی فلانی بهش کمک کردم.

فلانی وقتی رفت سفر، از خونه و گلدون هاش مراقبت کردم. وسیله فلانی رو تعمیر کردم.

یعنی می ببینه اوه چقدر به دیگران لطف کرده، اما رابطه اش دوطرفه نیست. یعنی اینجور نیست که بگه: آره، من این کار رو کردم. دیگران هم هوام رو داشتند. یا هوام رو دارند.

میگه نه، رابطه یک طرفه است. و جمله هایی مثل کسی قدر منو نمی دونه، هیچ کس از من تشکر نمی کنه. هیچ کس به فکر من نیست، همیشه من باید فداکاری کنم.

همه اش به حرف دیگران اهمیت می دن

خیلی نگران ناراحت شدن بقیه اند. نکنه بقیه ناراحت شن. نکنه فلان اتفاق بیفته. نکنه اینجوری شه. نکنه اونجوری شه. این راجع به من چی گفت؟ این من رو دوست داشته باشه.  همه اش حرف بقیه مهمه.

وقتی درخواست می کنند، احساس گناه دارند

وقتی یک خواسته ای دارند، خواهشی دارند، احساس گناه بهشون دست میده.

احساساتشون رو آشکار نمی کنند

یعنی نمیگن: اون حرفت  اونجا تو جمع من رو ناراحت کرد. اون کارت اونجا تو جمع من رو ناراحت کرد. حالا ولش کن. بذار بحث نشه. بذار دعوا نشه. بذار درگیری پیش نیاد. خودش باید بفهمه دیگه.

اینها یک سری از نشانه های People pleaser  بودنه. شدیدترین شون اینطوری اند. همه ما یه قسمت هایی از اینها رو داریم. مخصوصاً در فرهنگ ایرانی ما که حرف مردم خیلی مهمه.

بقیه اش رو شما بگید.

دلیل های راضی نگهداشتن مردم

دلیل های راضی نگهداشتن مردم

حالا ببینیم این از کجا اومده؟ یعنی دلایل این داستان چیا هستند؟

ماهیت مغز انسان

اول، برمی گرده به ماهیت مغز انسان. مغز انسان به گونه ای تکامل یافته که دائماً باید چک می کرده که مورد تأیید دیگران باشه.

اجداد ما اونهایی که خیلی گردن کلفت بودند، می گفتند گور بابای بقیه. من خودمم. اصلاً به من چه؟ من می خوام جوری که دوست دارم زندگی کنم. می رفته تو قبیله، بعد میگفته ببین من جوری که دوست دارم لباس می پوشم. من جوری که دوست دارم زندگی می کنم. هر ساعتی که دلم بخواد می رم، هر ساعتی که دلم بخواد میام. به قبیله کاری ندارم. اعضای قبیله چه کار میکردند؟ اینها رو مینداختند بیرون. وقتی میندازند بیرون، چه اتفاقی میفته؟ اینها توسط خورده میشن. بنابراین آدم های اون مدلی، خورده شدند. تموم شد. وجود ندارند. اینها رو گرگ خورده. منقرض شدند.

اونهایی بقاء پیدا کردند که مغزشون خیلی بیشتر سعی می کرد که شبیه بقیه باشه. بنابراین برای این که شبیه بقیه باشم، باید دائماً خودم رو با بقیه مقایسه کنم، هی سعی کنم شبیه اونها باشم. هی تأیید اونها رو بگیرم. پس یه قسمتش، ژنتیک مغز ما هست. مغز ما آماده است برای این که دائماً در معرض تأیید دیگران باشه.

طرد شدن، قسمت درد رو در مغز ما فعال میکنه. دقیقاً انگار سوزن زدند تو دستت. وقتی از یک نفر درخواست میکنی، نه میشنوی، مغزت درد میگیره. بنابراین مغز سعی می کنه ما رو از موقعیت هایی که احتمال نه شنیدن هست، دور کنه. این یک چیز طبیعی هست. پس یک قسمتش رو وقتی به دنیا میاییم، از قبل داریم.

تجربیات کودکی

اما یک دلیل دیگه اینه که والدینی داشتی که بهت توجه کافی نکردند. یا در شما وابستگی زیاد ایجاد کردند.

داستانش طولانیه. قرار هم نیست که ما الان بریم گیر بدیم به والدین که پدر تو منو People pleaser کردی. مادر، من فهمیدم که شما من رو  People pleaser کردی. این مسخره بازی ها رو درنیارید.

ما دلایل رو میگیم که شما آگاه شید و سریع زندگی تون رو درست کنید. گذشته ات که دست تو نبوده. و پدر و مادرت هم به اندازه ای که عقلشون رسیده، توان داشتند، تلاش خودشون رو کردند. حالا برخی که اصلاً ممکنه پدر و مادرشون اونها رو بزرگ نکرده باشند، مراقبینشون. کسانی که شما رو بزرگ کردند.

پس مسخره بازی درنیارید، بگید حالا از این به بعد ریشه رو پیدا کنیم، بریم ریشه رو بزنیم. اونها بهترین کاری که بلد بودند رو کردند. تموم شده.

و هیچ پدر و مادری هم نمی تونه بهترین دنیا باشه. همه شون ایراد دارند. همه مون ایراد داریم. با هر سطح آگاهی ای که می خواد باشه.

حالا چی شده؟ اینها مراقبت کافی ازمون نکردند. مدام توجه کافی نکردند. و ما تشنه توجهیم. حالا ممکنه از ترس این که تنها بمونم رو بیارم به People pleasing  یا راضی نگهداشتن مردم.

حالا این جا یه عده میگن: خانم معتمد پویا، این که عیبی نداره. آدم باید به بقیه کمک کنه. بالاخره زندگیه دیگه. چرا کار رو سخت میکنی؟ یه عده اینجوری اند.

People pleasing چه بدی هایی داره؟

حالا میخواهیم  ببینیم واقعاً این موضوع مهم نیست یا نه، یه چیز جدی و درست و حسابیه. راضی نگهداشتن دیگران، چه بدی هایی داره؟

لطف مکرر، حق مسلم

اول از همه، این جمله، جمله خیلی سنگین و قشنگیه که احتمالاً شنیدید. لطف مکرر، حق مسلم.

به این معنی که اگه کسی به صورت مداوم و پیوسته لطفی در حق دیگری انجام بده، به مرور زمان، آن لطف برای طرف مقابل به عنوان یک حق محسوب میشه.

یعنی فرد دریافت‌کننده لطف، به تدریج انتظار داره که اون لطف همیشه ادامه داشته باشه و در صورت قطع شدنش، ممکنه احساس نارضایتی یا حتی طلبکاری کنه.

پس اینجا باید این آگاهی رو داشته باشیم.

مثلاً اگر یکی از اقوام مرتب از شما پول قرض می‌گیره: اگه یه بار بهش قرض ندی، چه اتفاقی میفته؟ میگه: عجب آدمیه! راهش اینه که بعد از چند بار، مودبانه بهش بگید که در حال حاضر امکان قرض دادن ندارید. پیشنهاد بدید دنبال راه‌حل‌های دیگه باشه.

فرض کنید شما هر روز صبح با ماشین، همکارتون رو می‌رسونید سر کار. مسیرهاتون عین همه. راهتم دور نمیشه. دقیقاً سر راهته. خوبه. با هم صحبت می کنید. روز اول می رسونی، تشکر میکنه. روز دوم، روز سوم. سه ساله داری هر روز می رسونیش.

اگه یه روز خواب بمونی، چه اتفاقی میفته؟ میگه: بابا این هم که… چرا نگفتی به من؟ چرا خواب موندی بابا؟ تقصیر تو شد من دیر رسیدم.

بابا من دارم لطف می کنم بهت می رسونمت. چی داری میگی؟ وظیفه من نیست که.

برای جلوگیری از تبدیل شدن این لطف به حق مسلم، می‌تونید: از همون ابتدا ماهی یک روز به او اطلاع دهید که خودش باید برنامه‌ریزی کند.

بگید: ببین من فردا احتمالاً بخوام تو مسیر تنها باشم. پس فردا مشکلی نیست ها. فردا می خوام تنها باشم. یه تنظیمی بکن که به کارهات برسی.

از قبل بهش بگو نه این که همون روز بنده خدا رو ضایع کنی ها. چون اگه باهاش از قبل قرار گذاشتی، یه بحث دیگه است. یه عده از قبل قرار میذارند، بعد میزنند زیرش. این  بی اخلاقیه.

میگه: چرا؟ چیزی شده؟ بگو: نه، نه. می خوام تنها باشم با خودم. لطفاً فردا رو با هم نریم. تمام. و بعد این قدرش بیشتر دونسته میشه.

پس بعضی مواقع می تونیم لطف های مکررمون رو قطع کنیم. قرار نیست دائماً یه کاری رو انجام بدیم.

یا مثلاً وقتی در محیط کار، کاری رو انجام میدی که در حیطه کاریت نیست، برای این که نشون بدی کاری که انجام میدی لطفه و نه وظیفه، باید هوشمندانه عمل کنی.

اگه این رو درست مدیریت نکنی، دیگران ممکنه تصور کنند که این کار در حیطه وظایف توئه و بعد از مدتی، اون رو حق خودشون بدونند.

مثلاً اگر مدیر دفتری اما وقتی کسی نیست،  بسته های پستی رو هم میبری اداره پست، تا کار انجام بشه.

بگو: چشم چون الان فرصت دارم، این کار رو انجام میدم، اما بهتره در آینده این کار به کسی که مسئولشه سپرده بشه.

خیلی قشنگ این حرف رو بزن. اینطوری جایگاهت خیلی بالاتر میره.

حالا این ریزه کاری داره ها. بعضی ها هستند، یه کار اضافه تر میدی، قیافه میگیرند و میگن: نه نه این در حیطه کاری من نیست.

مدیر هم میگه: ا اینطوریه؟ خب، این آدمیه که می خواد بپیچونه. پس بهش نمیشه مسئولیت بیشتر داد. اینو نمیشه مدیر کرد. چون از فردا می خواد هزار تا قر بیاد واسه آدم. عمراً نه تو رو ارتقاء میدم، نه کاریت میکنم. این یک مرز باریک داره، حواستون باشه. نکته مهمیه.

پس لطف بیهوده مکرر، باعث سوء برداشت میشه. نمی گم کم محبت کنیدها. ولی حواستون باشه اینقدر تکرار نشه که بقیه حق مسلم خودشون بدونند.

پس بدی راضی نگهداشتن دیگران، این بود: لطف مکرر، حق مسلم.

راضی نگهداشتن دیگران، دیگه چه بدیی های داره؟

دور شدن از خود واقعیت

حتی خودت هم خودت رو نمیشناسی.

وقتی تمام تمرکز ما روی راضی کردن دیگران باشه، به مرور زمان از نیازها، خواسته‌ها و ارزش‌های خودمون غافل می‌شیم. ممکنه کارهایی رو انجام بدیم که دوست نداریم، فقط برای اینکه دیگران را خوشحال کنیم. این می‌تونه باعث احساس نارضایتی عمیق و از دست دادن هویت شخصی بشه.

وقتی همه اش در تلاش برای جلب رضایت دیگران هستیم، ممکنه مجبور شیم نقاب بزنیم و خود واقعیمون رو پنهان کنیم. این میتونه باعث احساس بیگانگی با خود و عدم اصالت در زندگی بشه.

چون عروسک بقیه ام دیگه. همه اش بقیه چی میگن؟ این چی دوست داره؟ برای این چی کار کنم؟ این ناراحت نشه.

پس حتی خودت هم خودت رو نمیشناسی.

وقت برای زندگی خودت نداری

همه اش داری نیازهای دیگران رو پاسخ میدی.

خستگی جسمی

بله، تلاش بیش از حد برای راضی نگه داشتن مردم می تونه باعث خستگی جسمی بشه. انقدر برای دیگران کار میکنی، به قول اون شاعر بزرگوار، مگه حالی به آدم می مونه؟ نه والله.

خستگی عاطفی

هی داری لطف می کنی ولی به اندازه وقتی که در روابطت با دیگران میذاری، دریافت نمیکنی. پس به لحاظ عاطفی هم خسته میشی. کلافه میشی. همه اش داری بقیه رو راضی نگه می داری. خودت رو یادت رفته.

ناراحتی و خشم از دست دیگران

میگی بابا من انقدر وقت گذاشتم برای فلانی. من فلان کار رو براش کردم. من خوب بودم. من مهربون بودم. همه اش من کوتاه اومدم. ولی اون قدر منو نمی دونه. اون هیچ کاری برام نمیکنه.

عقب می مونم از همه چی

حجم کارهام زیاد میشه. چون وقتی آدم خودش رو میذاره تو اولویت، به کارهای زندگی خودش نمیرسه همه کارهاش رو بکنه، حالا فکر کن تو زندگیت، بقیه رو بذاری تو اولویت و کارهای مردم رو انجام بدی.

احساس ناامنی شدید

هر لحظه به خودت میگی: نکنه بقیه ناراحت شن؟ نکنه خوششون نیاد؟ نکنه من رو دوست نداشته باشن؟  نکنه تنها بمونم؟ اینها راجع به من چه فکری میکنه؟  این نکته خیلی مهمیه.

بقیه اولویت دارند به من و ارزش هام

والدین بسیار بدی هستند

یا داری بچه هات رو فدای حرف مردم میکنی که خیلی بده یا داری خودت رو فدای بچه هات می کنی.

یعنی والدینی که کاملاً در اختیار بچه هاشونند. هر چی بچه هامون بخوان. بذار اونها خوشحال باشند. اونها راضی باشند.

زندگی من فقط بچه هامند. من همه زندگیم رو گذاشتم برای بچه هام. ما زندگی مون رو گذاشتیم واسه بچه هامون. با افتخار هم میگن.

والدین عزیز حالا ببینید با این دیدگاهتون چه مشکلاتی به وجود میارید. که اگه تا حالا این اشتباه رو می کردید، دیگه نکنید.

بچه ات عقل داره دیگه. نگاه میکنه می بینه این یک پدر یا مادر خوبه که تمام زندگیش رو گذاشته برای ما. حالا من دو تا انتخاب دارم.

اگه بخوام پدر یا مادر خوبی باشم، یا باید من هم همه زندگیم رو بذارم برای بچه ام. یا بچه دار نشم.

به خاطر همین بچه های بسیاری از افراد People pleaser  ، بچه دار نمیشن. میگن مگه عقلم کمه؟ واسه چی بچه دار شم که کل زندگیم رو بذارم براش؟ کل زندگیم رو براش نابود کنم؟

و اگه بچه دار شن، عین پدر و مادرشون People pleaser میشن، فقط در اختیار بچه اند و زندگی شون رو از دست میدن. یعنی یک نسل معیوب دارند. که خیلی بده.

یا اگه مثل پدر و مادرشون برای بچه وقت نذارند و عادی باشند، احساس گناه دارند که من چه پدر و مادر ناکافی ای هستم.

بنابراین شما علاوه بر این که به خودتون آسیب می زنید، به بچه هاتون هم آسیب می زنید. اینطوری یک نسل رو اساسی می زنید خراب می کنید. این نکته خیلی مهمه. خیلی مهمه.

علاوه بر این که پژوهش های علمی داره این بدی رو نشون میده و یک سری نظریات روانشناسی هم تأیید می کنه. این ها اتفاق واضحی هستند که مثال هاش رو داریم در زندگی روزمره می بینیم.

راضی نگهداشتن مردم

چطوری People pleaser  نباشیم؟ (راهکارها)

خب، خانم معتمد پویا، بدی هاش رو گفتی، حالا راهکارهاش رو بهمون بگو. به روی چشمم.

با خودت شفاف شو

آدم های People pleaser  آدم هایی که میخوان همه رو راضی نگه دارند، وقت ندارند که اصلاً به خودشون فکر کنند.

از این که دارند این رو راضی می کنند، میرند اون یکی رو راضی کنند. یعنی یه سواری دادم به این، حالا اون یکی سوار شه. خر این بودم، حالا خر اون بشم.

ا! خانم معتمد پویا، نگو دیگه اینجوری! چرا ناراحت شدی؟ حرفش برات سخته ولی تو در عمل داری سواری میدی. عمداً اینو میگم. مرض دارم. می خوام قشنگ یه تکونی بخوریم.

بنابراین این آدم ها وقت ندارند با خودشون شفاف شن. شفاف شو با خودت، ببین نیت ات چیه؟وقتی به یکی کمک میکنی، توقع داری؟

می خواهی دوستت داشته باشه یا نه، عشق میکنی از کمک کردن بهش؟ از سر توقعه که اون هم فردا روزی این کار رو واسه من انجام بده یا نه از سر عشقه؟

اگه از سر توقعه، بگو آره من دارم این رو راضی نگه می دارم. همین. اولویت های زندگیم رو گذاشتم کنار.

به خاطر عشق داری این کار رو انجام میدی یا از ترسه؟ از کجا بفهمم به خاطر عشقه یا از ترس دارم یه کاری رو انجام میدم؟ ملاکش خیلی واضحه.

مثلاً یکی از من درخواست می کنه، میگه میشه جای من این شیفتو بمونی؟ از ترس این که نکنه از دست من ناراحت شه، نکنه دوستم نداشته باشه، نکنه فلان می پذیرم یا میگم بذار اینو یه لطفی بهش بکنم بره به زندگیش برسه. خیلی بهم خوبی کرده. به من لطف داشته. آدم خوبیه.  من اینو خیلی دوستش دارم. خب اگه بعداً جات نموند چی؟ عیب نداره. این کاری که من می کنم، واسه آینده نیست. واسه گذشته است. این آدم ارزشمندیه برای من. یعنی با عشق دارم میگم نه با دو دو تا چهار تا.

صد در صد نیست ها. همیشه ما یک دو دو تا چهارتایی تو ذهنمون داریم. حالا نمی خواهیم داستان رو خیلی هم رمانتیک کنیم که همه چیز از سر عشق و فلان. نه. قطعاً ما یک دو دو تا چهار تا داریم. یعنی اگر شما در یک رابطه ای هی آورده داشته باشیم، ولی برداشتی نداشته باشی، برات سخته. حالا می خواد ازدواج باشه یا هر رابطه دیگه ای. بنابراین این مهمه ولی کلیت داستان اینه که من با خودم شفاف شم.

و بعد اسم خوب نذار روی این ترست. نگو من می خوام به همه کمک کنم. نه. قشنگ با خودت شفاف شو. بگو آره من از ترس این درخواست رو پذیرفتم.

پس گام اول، شفاف شدنه. و وقت بذار و شفاف شو با خودت. از افکارت فرار نکن. وایستا و فکر کن ببین با کدوم یک از اطرافیانت ارتباطت از جنس راضی نگهداشتنه؟

بپذیر تغییر، درد داره

بله، درد داره. نمیشه به سادگی تغییر کرد. یعنی تو که یک عمر بقیه رو راضی کردی، دو جا حسابی اذیت میشی.

یک، بقیه بهت احساس گناه میدن. اذیتت می کنند. من یک عمر، از این سواری مفتی می گرفتم، حالا واسه ما قیافه گرفته. چی شده دو تا کلاس رفتی فکر کردی خبریه؟ چرا عوض شدی؟ ها؟ برای چی عوض شدی؟ من اون مریم قبل رو می خوام. کجایی؟ از این احساس گناه ها میدن و قبولت نمی کنند.

بله، یه عده قبولت نمی کنند. طردت می کنند. من یک عمر ازش سواری مفتی می گرفتم، الان دیگه سواری نمیده. معلومه خوشم نمیاد.

چرا عوض شدی؟ ببین چرا عوض شدی؟ جمله خیلی خطرناکیه ها. یه موقع هست تو در جهت بد عوض شدی. یه نفر می گه چرا عوض شدی؟ این خوبه.

اما یه عده هستند می گن تو دیگه اونجوری که من می خوام نیستی. واسه چی عوض شدی؟

و اونجا خیلی محکم باید بگی من اونجوری که به نفع زندگیم هست، تغییر می کنم. بارها تغییر کردم و خواهم کرد. و اگه می خواد بره، چنین آدمی بهترین بره. اگه چنین دوستی داری که میگه چرا عوض شدی؟ خب، تعاملت رو باهاش کمتر کن یا قطع کن. این نکته خیلی مهمیه.

دو، خودت احساس گناه میگیری.

احساس گناه بعد قاطعیت، نشونه‌  اینه که هنوز ته دلت می‌خوای همه رو راضی نگه داری.
یعنی یه صدایی تو وجودت هست که میگه:”مگه بده کوتاه بیام؟ مگه بد بود مهربون باشم؟

حالا چیکار کنیم با این احساس گناه؟

  1. بپذیر که این احساس طبیعیه. این یعنی انسان بودنت.
  2. حتی آدمای قوی هم بعد از “نه گفتن” ممکنه دلشون بگیره.
  3. بررسی کن: از خودت بپرس: “آیا من بی احترامی کردم یا حق کسی رو خوردم؟”اگه نه. احساس گناهت ناشی از ذهن قدیمیته، نه واقعیت.
  4. به خودت یادآوری کن: مرز داشتن یعنی مراقبت از خود. کوتاه اومدن همیشه مهر و محبت نیست، گاهی خیانته به خودت.
  5. جبران سالم: اگه هنوز دلت میخواد دل کسی رو شاد کنی، این کار رو از روی اختیار بکن، نه اجبار و عذاب وجدان. مثلاً بعد از “نه گفتن” می تونی بگی: “میفهمم برات سخت بود، ولی مجبور بودم به نیاز خودم هم توجه کنم.”
  6. با خودت مهربون باش: خودت رو بغل کن و به خودت بگو: “تو قوی بودی… قاطع بودی… این یعنی داری خودت رو جدی میگیری.”

پس دو تا درد بزرگ. یک، بقیه طردت می کنند. برخی شون. دو،  خودت احساس گناه میگیری.

پس ما تا اینجا چند تا راهکار بهتون گفتیم اول، باخودت شفاف شو. ببین نیت ات چیه؟ به خاطر عشق داری این کار رو انجام میدی یا از ترسه؟ و بعد اسم خوب نذار روی این ترست. نگو من می خوام به همه کمک کنم. نه. قشنگ با خودت شفاف شو. بگو آره من از ترس این درخواست رو پذیرفتم.

دو، بدون تغییر درد داره. یاد بگیر چطور با احساس گناه کنار بیایی.

خطای اسپات لایت رو بدون

اسپات لایت یعنی در صحنه های اجرا، تو اپرا، تو تئاتر، یه نور میندازند روی یک نفر که همه توجه ها به اون شخص باشه.

ما دچار spotlight effect یا خطای اون نور روشنی که رومون میفته هستیم.

یعنی فکر میکنیم همه دارن به ما توجه میکنن، حواسشون به رفتار ماست، راجع بهمون فکر میکنن. قضاوتمون میکنن. راجع بهمون نظر میدن. ما رو مهم میدونن. یا اشتباهات ما رو خیلی بزرگ میبینن.در حالی که واقعیت اینه که:
همه بیشتر درگیر خودشونن، آدمها معمولاً خیلی کمتر از چیزی که فکر میکنیم به ما توجه دارن، هرکسی تو دنیای خودش گیره.

ما واقعاً هیچ جای زندگی خیلی ها نیستیم.

فکر میکنی اگه نه بگی همه میگن چه آدم سرد و بیمحبتیه، ناراحت میشن، فلان میشه. اینطوری میشه، بعد اونطوری میشه.

فکر میکنی اگه تو جمع حرف اشتباه بزنی تا سالها همه یادشون میمونه.

فکر میکنی اگه قاطع باشی بقیه بهت برچسب خودخواه میزنن.

در حالی که شاید ۹۰٪ آدم‌ها اصلاً یادشون نمیاد تو چی گفتی یا چیکار کردی! یه نه می گی بعد اون هم اصلاً یادش میره. اونقدری که فکر می کردم، من براش مهم نبودم.

فکر می کنید اگه بمیریم، چند درصد از آدمهایی که ما رو میشناسند، واقعاً براشون مهمه؟ یه عده تهش ده دقیقه گریه می کنند. نزدیکان رو کاری نداریم ها. ده دقیقه گریه میکنند، بعد هم میرند. تموم شد و رفت. اصلاً جایی از زندگی اونها نیستی. حالا تو زندگیت رو بنا کردی به خاطر این که اونها راضی باشند.

بدون نمی تونی همه رو راضی نگهداری

به این فکر کن کی می تونی همه رو راضی نگه داری؟ هیچ وقت.

کی اون لحظه میرسه که همه راضی اند؟ هر کاری کنی، یه عده یه حرفی میزنند.

مهاجرت یکی از اون موقعیت هاییه که نشون میده هیچ وقت نمیتونی همه رو راضی نگه داری.

اگه بمونی، یه عده میگن:

  • “چقدر بیعرضه بود، نتونست بره.”
  • “تو این شرایط موندگار شد؟ عقلش کمه!”
  • “چرا برای آیندهاش تلاش نکرد؟”

اگه بری، یه عده میگن:

  • “وطن فروشه، ریشهاش رو جا گذاشت.”
  • “پول براش مهمتر از خانواده و رفاقت شد.”
  • “غربت زده شد، دل برید از همه.”

حتی خانواده هم دو دسته میشن:

بعضیا میگن:

  • “برو، جات اینجا نیست، حیف میشی.”

بعضیا میگن:

  • “بمون، دلتنگت میشیم، زندگی اینجا معنی داره.”

دوستا چی؟

  • بعضیا تحسینت میکنن
  • بعضیا پشت سرت حرف میزنن
  • بعضیا حسادت میکنن
  • بعضیا قطع ارتباط میکنن.

خودت چی؟

  • اگه بمونی شاید حسرت بخوری.
  • اگه بری شاید دلتنگی بکشی.

پس راه حل چیه تو این دوراهی؟

اینه که از خودت بپرسی:

  • “من قراره با تصمیمم کی رو راضی کنم؟ خودم یا بقیه رو؟”

چون در نهایت، اونها اینها رو میگن و میرن.

ولی این تویی که باید با انتخابت صبحها از خواب بیدار شی. این تویی که اولویت ها، خواسته ها، ارزش ها و اهدافت رو می دونی.

پس من هیچ وقت نمی تونم همه رو راضی نگه دارم. و اگه می خوام همه رو راضی نگهدارم، چیز غلطی می خوام. مثل اینه که بدون ابزار بخوام پرواز کنم. هیچ وقت نمی تونم دیگه.

الان که این محتوا رو میذارم، یه عده کامنت می ذارند خیلی مسخره بود. یه عده دیگه میگن وای چقدر عالی بود.

من کاری که درسته رو باید انجام بدم. بقیه اش دیگه به من ربطی نداره. نه این که من به نظر بقیه بی تفاوت باشم و بگم جهنم بقیه. بقیه فکر کردند کی هستند؟ نه، اینطوری هم درست نیست. یعنی من محترمم بقیه هم محترمند. یعنی من جوری که به نفعم هست، زندگی می کنم، بدون آسیب زدن به حقوق دیگران. این، خیلی قشنگه.

و قرار نیست همه همیشه از ما راضی باشند. خیلی وقت ها ممکنه افراد از ما ناراضی باشند. منتهی ما باید مسیر درست رو پیش بریم.

یک انسان رو به من نشون بدید که همه ازشون راضی اند. هیچ انسانی وجود نداره.

پس هیچ وقت نمی تونی همه رو راضی نگه داری. بنابراین این فکر غلط رو بندازید بیرون که من می تونم همه رو راضی نگهدارم. نه.

پس راهکار اینه که نمی تونی همه رو راضی نگهداری.

بدون منابعت محدوده. یعنی عمرت محدوده، وقت کمی داری

همین الان یه دقیقه به زندگیت نگاه کن،  ببین چقدرش رو از دست دادی؟ در ادامه هی بیشتر از دست میدی. بیشتر از دست میدی. و معلوم نیست کی می میریم. تضمینی وجود داره فردا صبح من زنده باشم؟ نه. ممکنه بمیرم. برای من، شما یا هر کسی دیگه ای ممکنه این اتفاق بیفته. یه جوری میگید خدا نکنه انگار یه اتفاق نادریه. تا اونجایی که ما می دونیم، تمام انسان ها مردند. بنابراین مرگ، چیز عجیبی نیست. یه خرده با واقعیت ها کنار بیاییم. برای همه مون اتفاق میفته.

حالا از این زندگی ای که داری، می خواهی چه جوری استفاده کنی؟ می خواهی فقط بقیه رو راضی نگه داری؟

می خوای جوری زندگی کنی که بگم فقط بچه هام، من عمرم رو به خاطر بچه هام و همسرم گذاشتم. افتخار نداره ها. زندگی هم باید بکنی دیگه. تو یک الگویی برای بچه ات هم باید باشی دیگه.

مادرتون چه کار کردند؟ مادرمون هیچی، فقط در اختیار ما بودند. هیچی؟ این افتخار نیست.

بله، آفرین به همه مادرها، وقت بذارید، خدا خیرتون بده. عالی. ولی این که خودتون رو فراموش می کنید، اصلاً اتفاق خوبی نیست.

یا اونهایی که فقط با بچه ها وقت میذازند، ارتباط عاطفی با همسرشون رو فراموش می کنند. کار کاملاً غلطیه.

زن و شوهرها، وقتی بچه تون به یک سنی رسید، مثلاً 13سال، بعضی موقع ها می تونید تو خونه تنها بذاریدشون. بهشون بگید من و مامان یا من و بابا با همدیگه دو تایی داریم میریم بیرون تفریح. هفته پیش با هم رفتیم، همون جا می خواهیم دو تایی بریم. پس خیلی مهمه که با هم یک زمان دوتایی داشته باشید.

همه اش می خوان بقیه رو  راضی نگه دارند. حالا بچه ام. حالا فلان. بقیه چی میگن؟ مراقب این باشید.

حقوقت رو بشناس

حقوق قاطعیت تو چیه؟ چه حق هایی داری؟ چه حق هایی نداری؟

خیلی وقت ها وقتی میگیم حقم رو گرفتم، اصلاً حقمون رو نگرفتیم. حق یک نفر دیگه رو ضایع کردیم.

و یه جای دیگه که میگیم نه بابا، ما که کاری ازمون ساخته نیست. اینجا دقیقاً حق داشتیم و می تونستیم بگیریم.

حقوق قاطعیت یکی از چیزهاییه که در دوره قاطعیت مفصل راجع بهش صحبت کردیم.

نه گفتن درست رو یاد بگیر

چطوری نه بگیم؟ هزار تا روش داره. مهارت نه گفتن داریم. چرا می گیم مهارت نه گفتن؟ چون باید یادش بگیری و تمرینش کنی.  یکی از چیزهاییه که در دوره قاطعیت مفصل راجع بهش صحبت خواهیم کرد.

پس این نکته خیلی مهمیه.

بعد، یه جمله خیلی قشنگی تو هواپیما میگن که درس اخلاقه. میگن در موقعیت اضطراری وقتی یک اختلاف فشار در کابین ایجاد شد، ماسک اکسیژن اومد پایین، اول ماسک خودتون رو بزنید، بعد به دیگران کمک کنید.

چرا؟ میگه ببین تو  به دلیل کمبود اکسیژن، فقط بیست ثانیه، سی ثانیه، وقت داری، وگرنه بیهوش میشی. نمی میری ها. بیهوش میشی. تا یک دقیقه، دو دقیقه بعد، ممکنه بمیری.

اگه اول بیایی ماسک بچه ات رو بزنی، این بچه اوکی می مونه ولی بی پدر یا بی مادر میشه. یا بی پدر و مادر میشه اگه هر دو با هم این کار رو انجام بدید. اما اگه یه دقیقه وایستی، اول ماسک خودت رو بزنی بیهوش نشی، حالا می تونی به آدمهای خیلی بیشتری که بیهوش شدند، کمک کنی. خیلی بیشتر می تونی کمک کنی.

پس اول ماسک اکسیژن خودت رو بزن. زندگی خودت رو در اولویت بذار. اول زندگی خودت رو درست کن. خوب بساز. بعد در کنارش به بقیه هم کمک کن.

یعنی بگو من اول باید به خودم کمک کنم به خودم برسم، بعد به بقیه کمک کنم. اون موقع می تونی خیلی بیشتر هم کمک کنی.  خیلی بیشتر.

مرزهای مشخصی تو زندگی تون بذارید. اما اگر بخواهی فقط بقیه رو راضی نگه داری، هم زندگی اونها رو خراب می کنی، هم زندگی خودت. هم رابطه خودت رو با اونها خراب می کنی، هم رابطه خودت با خودت.

من باید حواسم به آدمهای مهم زندگیم باشه. و مهم ترین آدم زندگی من، خودمم. باید حواسم به خودم باشه، نیازهام رو بذارم تو اولویت. بدون آسیب زدن به نیازهای دیگران. و بعد به بقیه هم کمک کنم نیازهاشون برآورده شه. و این مسیریه که می خواهیم طی کنیم.

و یک تعادلی تو زندگیت داشته باش. همیشه برای بقیه زندگی می کردی؟ الان فعلاً کوچولو شروع کن.

بگو: فعلاً یک روز در هفته رو می خوام برای خودم بذارم. این یک روز رو به بقیه نمیگم باشه.

خانم خونه داری، یه روز بگو که همسر جان، ناهار فردا که از شام دیشبه، شام فردا هم با شما. من می خوام یه خرده استراحت کنم. الان بعضی ها میگن: چی؟! سی ساله همین کار رو کرده. تا حالا اصلاً به این فکر نکرده که می تونه یک روز رو استراحت کنه.

و بعد فکر نکنید اینها همیشه مهربونند ها. نه. بداخلاقی هاشون، ناراحتی هاشون و کسالتشون منتقل میشه.

و People pleasing  واقعاً چیز وحشتناکیه.

حالا کلی کتاب و مطلب و مقاله راجع به People pleasing  به انگلیسی هست. در فرهنگ صریح و بدون تعارف امریکایی.

دیگه در فرهنگ ما ببین چه خبره؟ که اصلاً کلا تعارفه. ما فرهنگ مون تعارفه، دو تا هم دست و پا در اورده. فرهنگ سلام. همه اش تعارفه، به اسم احترام و اینها… و بعد اینجا در ایران People pleasing  چقدر پررنگه. و در تار و پودمون تنیده شده.

ازتون ممنونم که در این مقاله با ما همراه بودید و امیدوارم یک بار برای همیشه، با قاطعیت تصمیم بگیریم قبل از این که دل خودمون راضی بشه، راضی نگهداشتن مردم رو بذاریم کنار. و هیچ وقت People pleasing  رو در زندگی مون نداشته باشیم. و یک زندگی خوب به خودمون هدیه بدیم. بهترین ها رو براتون آرزو می کنم.

وقت تغییره: زندگی ایده آل در دستان شماست

ما در دوره جامع قاطعیت، تمام آنچه را برای تبدیل شدن به یک فرد قاطع نیاز دارید، به شما آموزش میدیم. این دوره یک سرمایه گذاری برای تمام عمر شماست تا زندگی ای را بسازید که واقعاً لیاقتش را دارید. همین حالا برای آینده ای بهتر تصمیم بگیرید. برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام در دوره جامع قاطعیت، روی لینک زیر کلیک کنید:

[لینک ثبت نام در دوره جامع قاطعیت]

فرصت ساختن زندگی قاطعانه و رضایتبخش را از دست ندید.

 

دیدگاه‌ها ۰
ارسال دیدگاه جدید