از عشق تا شکست: فقط با 5 اشتباه رایج در رابطه

از عشق تا شکست: فقط با 5 اشتباه رایج در رابطه
در این پست می‌خوانید:

5 اشتباه رایج در رابطه که باید از آنها دوری کنیم

در این مقاله می خواهیم 5 اشتباه رایج در رابطه رو با همدیگه بررسی کنیم. اگه از این 5 اشتباه رایج در رابطه اجتناب کنیم، حسابی جلو میفتم و اگه از اینها اجتناب نکنیم، به مشکل می خوریم.

اشتباه اول: متوقع بودن و انتظار داشتن

داستان سارا و علی: لطف مکرر چطور به «حق مسلم» تبدیل میشود

سارا و علی زوج جوونی بودند که عاشقانه همدیگر رو دوست داشتند. در شروع رابطه، سارا همیشه برای علی غذا درست می کرد و از این کار لذت می برد و علی هم بابت غذاهای خوشمزه سارا، ازش تشکر می کرد. اما با گذشت زمان، این وضعیت تغییر کرد. علی کم کم عادت کرد که سارا همیشه برایش غذا درست کنه. و دیگه از سارا تشکر نمی کرد و حتی گاهی اوقات از غذاها ایراد می گرفت. سارا فکر می کرد که علی قدر زحماتش رو نمی دونه و لطف های مکررش باعث شده که علی فکر کنه این لطف ها، حق مسلمشه. لطف مکرر، حق مسلم…

یک روز، سارا تصمیم گرفت که با علی صحبت کنه. بهش گفت که فکر می کنه که دیگر ازش قدردانی نمی شه و این موضوع، اونو ناراحت می کنه. علی اول یه کم جا خورد، اما بعد متوجه شد که سارا حق داره. از سارا عذرخواهی کرد و بهش قول داد که از این به بعد بیشتر قدردان زحماتش باشه. از اون روز به بعد، علی سعی کرد که به سارا توی کارهای خونه کمک کنه و ازش تشکر کنه. سارا هم احساس بهتری داشت و رابطه اونها قوی تر شد.

نتیجه: این داستان نشون می ده که وقتی یک نفر همیشه برای یه نفر دیگه کاری رو انجام می ده، ممکنه اون شخص به مرور زمان اون رو وظیفه بدونه و دیگه قدردان زحماتش نباشد. پس اگه یه کاری رو دائماً تکرار کنی، احتمالاً، احتمالاً برای برخی از افراد یا خیلی از افراد، بسته به جامعه ای که باهاشون تعامل دارید، یه چیز عادی و نرمال میشه. یعنی اونها فکر می کنند که دیگه وظیفه مونه. و دائماً از ما درخواست می کنند و دیگه قدر زحماتمون رو نمی دونند. و ما باید حواسمون به این باشه.

داستان علی و رضا: وقتی سخاوت و کمک دائمی باعث قدرنشناسی می شود

علی جوان مهربانی بود که همیشه حاضر بود به دوستان و آشنایانش کمک کند. او به حدی دست و دل باز بود که هر کسی از او کمکی می خواست، بدون هیچ تردیدی در خدمتشان بود. علی برای دوستانش هر کاری می کرد. از کمک در درس خواندن تا حل مشکلات مالی. او از اینکه بتواند به دیگران کمک کند احساس خوشحالی می کرد.

رضا یکی از دوستان صمیمی علی بود. رضا از همان ابتدا متوجه دست و دلبازی علی شد و کم کم عادت کرد که از علی کمک بخواهد. در ابتدا، درخواست های رضا محدود بود و علی هم با کمال میل به او کمک می کرد. اما کم کم درخواست های رضا بیشتر و بیشتر شد و به یک عادت همیشگی تبدیل شد. رضا دیگر از علی فقط برای کمک های کوچک درخواست نمی کرد. او برای انجام تکالیف دانشگاهی، تهیه پروژه ها و حتی پیدا کردن کار به علی تکیه می کرد. علی هم هر بار با خوشحالی به او کمک میکرد. اما با گذشت زمان، علی متوجه شد که رضا به کمک های او عادت کرده و آن ها را حق مسلم خود می داند.

یک روز، علی به شدت بیمار شد و نتوانست به دانشگاه برود. رضا با دیدن اینکه علی بیمار است، به جای اینکه به او سر بزند و از حالش بپرسد، به علی زنگ زد و از او خواست که به او در انجام یک پروژه کمک کند. علی که از این درخواست تعجب کرده بود، به رضا گفت که بیمار است و نمی تواند به او کمک کند. رضا با ناراحتی به علی گفت: «اما تو همیشه به من کمک میکنی. حالا که من به تو نیاز دارم، تو نمیتوانی کمکم کنی؟» علی با شنیدن این حرف، متوجه شد که لطفهای مکرر او باعث شده که رضا فکر کند این لطف ها حق مسلمشه. لطف مکرر حق مسلم.

اگه یه کاری رو دائماً تکرار کنی، احتمالاً، احتمالاً برای برخی از افراد یا خیلی از افراد، بسته به جامعه ای که باهاشون تعامل دارید، یه چیز عادی و نرمال میشه. یعنی آنها فکر می کنند که دیگر وظیفه مان است. و دائماً از ما درخواست می کنند و دیگه قدر زحمتمون رو نمی دونند. و ما باید حواسمون به این باشه.

راهکار اول: آگاهانه چرخه لطف مکرر را بشکن

باید گهگداری آگاهانه این لطف مکرر حق مسلم رو به هم بزنید.

مثلاً اگه هر روز به اون شخص کمک می کنی، بهش بگو: اینو می خوام بهت بگم که برنامه ریزی کنی. فردا یا روز بعدش، یکی از این دو روز. نمی دونم کدومش، احتمالاً نیستم چون می خوام به کارهای خودم برسم. میگه: چرا؟ مشکلی پیش اومده؟ بگو: نه، می خوام به کارهام برسم. یه خرده کار دارم. با این کار، اون شخص رو متوجه میکنی که لطفت، لطفه، وظیفه ات نیست.

خانم خونه داری، یه روز بگو که همسر جان، ناهار فردا که از شام دیشبه، شام فردا هم با شما. من می خوام یه خرده استراحت کنم. الان بعضی ها میگن: چی؟! سی ساله همین کار رو کرده. تا حالا اصلاً به این فکر نکرده که می تونه یک روز رو استراحت کنه.

و بعد فکر نکنید اینها همیشه مهربونند ها. نه. بداخلاقی هاشون، ناراحتی هاشون و کسالتشون منتقل میشه.

یا مثلاً اگر یکی از اقوام مرتب از شما پول قرض می‌گیره: اگه یه بار بهش قرض ندی، چه اتفاقی میفته؟ میگه: عجب آدمیه! راهش اینه که بعد از چند بار، مودبانه بهش بگید که در حال حاضر امکان قرض دادن ندارید. پیشنهاد بدید دنبال راه‌حل‌های دیگه باشه.

فرض کنید شما هر روز صبح با ماشین، همکارتون رو می‌رسونید سر کار. مسیرهاتون عین همه. راهتم دور نمیشه. دقیقاً سر راهته. خوبه. با هم صحبت می کنید. روز اول می رسونی، تشکر میکنه. روز دوم، روز سوم. سه ساله داری هر روز می رسونیش.

اگه یه روز خواب بمونی، چه اتفاقی میفته؟ میگه: بابا این هم که… چرا نگفتی به من؟! چرا خواب موندی بابا؟! تقصیر تو شد من دیر رسیدم!

بابا من دارم لطف می کنم بهت می رسونمت! چی داری میگی؟! وظیفه من نیست که!

برای جلوگیری از تبدیل شدن این لطف به حق مسلم، می‌تونید از همون ابتدا ماهی یک روز به او اطلاع بدید که خودش باید برنامه‌ریزی کنه.

بگید: ببین من فردا احتمالاً بخوام تو مسیر تنها باشم. پس فردا مشکلی نیست ها. فردا می خوام تنها باشم. یه تنظیمی بکن که به کارهات برسی.

از قبل بهش بگو. نه این که همون روز بنده خدا رو ضایع کنی ها! چون اگه باهاش از قبل قرار گذاشتی، یه بحث دیگه است. یه عده از قبل قرار میذارند، بعد میزنند زیرش. این  بی اخلاقیه.

میگه: چرا؟! چیزی شده؟! بگو: نه، نه. می خوام تنها باشم با خودم. لطفاً فردا رو با هم نریم. تمام. و بعد این قدرش بیشتر دونسته میشه.

پس بعضی مواقع می تونیم لطف های مکررمون رو قطع کنیم. قرار نیست دائماً یه کاری رو انجام بدیم.

یا مثلاً وقتی در محیط کار، کاری رو انجام میدی که در حیطه کاریت نیست، برای این که نشون بدی کاری که انجام میدی لطفه و نه وظیفه، باید هوشمندانه عمل کنی.

اگه این رو درست مدیریت نکنی، دیگران ممکنه تصور کنند که این کار در حیطه وظایف توئه و بعد از مدتی، اون رو حق خودشون بدونند.

مثلاً وقتی مدیر دفتری اما وقتی کسی نیست،  بسته های پستی رو هم میبری اداره پست، تا کار انجام بشه:

بگو: چشم چون الان فرصت دارم، این کار رو انجام میدم، اما بهتره در آینده این کار به کسی که مسئولشه سپرده بشه.

خیلی قشنگ این حرف رو بزن. اینطوری جایگاهت خیلی بالاتر میره.

حالا این ریزه کاری داره ها. بعضی ها هستند، یه کار اضافه تر میدی، قیافه میگیرند و میگن: نه نه این در حیطه کاری من نیست.

مدیر هم میگه: ا اینطوریه؟! خب، این آدمیه که می خواد بپیچونه. پس بهش نمیشه مسئولیت بیشتر داد. اینو نمیشه مدیر کرد. چون از فردا می خواد هزار تا قر بیاد واسه آدم. عمراً نه تو رو ارتقاء میدم، نه کاریت میکنم. پس این یک مرز باریک داره، حواستون باشه. نکته مهمیه.

پس لطف بیهوده مکرر، باعث سوء برداشت میشه. نمی گم کم محبت کنیدها. میگم حواستون باشه اینقدر تکرار نشه که بقیه حق مسلم خودشون بدونند.

حالا اصلاً هدف من گفتن این بود؟ نه. می خوام در ادامه نکته برعکسش رو بگم.

راهکار دوم: دو کلمه طلایی «لطفاً» و «متشکرم»

حالا چه کار کنیم خودمون آدم متوقع و طلبکار نباشیم؟ دو کلمه لطفاً و متشکرم همیشه در دایره واژگانتون باشه.

به کاربردن این واژه ها باعث میشه که آدم به شدت متواضع و فروتنی باشیم و دیگران این حس رو نگیرند که ا! این هم لطف مکرر حق مسلم شد! حتی اگر جایی واقعاً دارید حق مسلم تون رو می گیرید، باز هم تشکر و قدردانی رو داشته باشید.

هنر قدردانی از سر قدرت

یه عده لطفاً و متشکرم رو از سر ضعف میگن. این خیلی هنر نیست. معلومه به کسی که جایگاهش ازت بالاتره، بهش نیاز داری و کارت لنگشه، کارت پیش اون گیره، حتماً لطفاً و متشکرم میگی. هنر اینه که لطفاً و متشکرم رو از سرقدرت بگی. یعنی به کسی که جایگاهش ازت پایین تره، بهش نیاز نداری و کارت لنگش نیست، کارش پیش تو گیره، لطفاً و متشکرم بگی. این خیلی قشنگ تره.

من وقتی یه سری رفتارها رو می بینم، خیلی برام عجیبه. مثلاً ما یه سری جلسات کاری داریم. می بینم فرد میاد یک جلسه، بعد پیش خدمت میاد غذا رو میذاره یا مثلاً آبدارچی پذیرایی میکنه. اون شخص اصلاً به آبدارچی نگاه نمیکنه. یعنی اون انسان رو اصلاً آدم حساب نمیکنه. ولی بعضی ها رو می بینی وقتی آبدارچی میاد، میگه: خیلی متشکرم آقا. خیلی ممنونم خانوم. و یک ارتباط خوب می گیره.

حالا شما به من بگید. به نظرتون برای کدوم یک از این آدم ها احترام بیشتری قائلید؟ با کدوم یک از این آدم ها احتمالاً قرارداد جدی تری می نویسید؟ به کدومشون بیشتر اعتماد می کنید؟ اونی که انسان های ضعیف تر از خودش رو آدم حساب نمی کنه و میگه خب وظیفه شه دیگه! حقوق میگیره چای بیاره دیگه! چه کار کنم؟!  یا اونی که انسانی تر برخورد می کنه؟

لطفاً و متشکرم، عادت بشه برامون. ببین دو کلمه لطفاً و متشکرم رو در چه موقعیت هایی می تونی استفاده کنی؟

نمونه های کاربردی لطفاً و متشکرم در روابط و زندگی روزمره

لطفاً دو کلمه لطفاً و متشکرم و مترادف های این ها رو یادتون باشه.

  • لطفا.
  • می تونم ازت خواهش کنم؟
  • میشه لطف کنی؟
  • یه لطفی کن.
  • میشه محبت کنی؟
  • ممنون میشم.
  • اگه ممکنه.
  • اگه میشه.
  • اگه مقدوره.
  • اگه می تونی.
  • اگه زحمتت نیست.
  • بی زحمت.
  • متشکرم.
  • ممنون.
  • سپاسگزارم.
  • دمت گرم.
  • خیلی لطف کردی.
  • واقعاً قدردانتم.
  • ممنون که به فکرم بودی.
  • ای والله.
  • و  جمله های مشابه اینها، بسته به موقعیت های مختلف.

اینها جزء واژه هامون باشند که طرف مقابل بدونه ما انسان قدرشناسی هستیم. حتی اگر داریم حق مسلم مون رو میگیریم.

بنابراین به کار بردن این واژه ها عادتمون بشه.

وقتی در فضای مجازی سؤال می پرسند و یه جواب کامل می دم. بعضی ها هیچ جوابی نمیدن. ولی بعضی ها میگن: متشکرم. بعضی ها یه قلب میذارند.

پس هر کسی هر کاری براتون میکنه، عادت کنید بگید متشکرم تا دیگران بگن این آدم قدرشناسیه.

بنابراین دو کلمه لطفاً و متشکرم رو به کار ببرید.

این دو کلمه در زندگی روزمره تون هم به کار میادها.

اگر هر روز همسرت برات غذا درست میکنه، طبق عادت یک دستت درد نکنه اتوماتیک وار نگو.

ممنونم گفتنت با لحن، زبان بدن و ارتباط چشمی، احساست رو منتقل کنه. تا مشخص بشه که این تشکر مختص اونه و همسرت احساس کنه از ته دلت داری از زحماتش قدردانی میکنی.

این کار رو لطفاً انجام بدید.

بنابراین این دو تا کلمه رو به کار ببرید و بعد ببینید چقدر کیفیت روابط تون بالاتر میره.

پس یک اون قدردانی که باید انجام بدید. با کلمه متشکرم.

دو، وقتی درخواستی دارید. اولش کلمه لطفاً بگید تا حالت دستوری نداشته باشه. خوشگل تر از لطفاً می تونم ازت خواهش کنم هست. در روابط عاطفی و با اعضای خانواده هم جواب میده ها. می تونی به همسرت بگی: می تونم خواهش کنم یه چای بریزی؟ این با یه چای بریز خیلی فرق میکنه.

یا در جاهای رسمی تر برای درخواست کردن، مقدور هست رو به کار ببرید.

آقای فلانی/خانم فلانی براتون مقدور هست که چند دقیقه وقت بذارید و به سؤالاتم پاسخ بدید؟

براتون مقدور هست که این فایل را برای من ایمیل کنید؟

در دانشگاه وقتی استاد میگه امکان نداره، بگو: “استاد، براتون مقدور هست که مهلت تحویل پروژه رو یک هفته تمدید کنید؟”

با گفتن این جمله، احتمال راضی شدنش خیلی بالاتر میره و یک هفته تمدید می کنه.

بنابراین دو کلمه لطفاً و متشکرم رو لطفاً استفاده کنید. خیلی می تونه بهمون کمک کنه.

وقتی میری خرید، کارتخوان رو میذاره جلوت، میگه: رمز رو بزن. مثل بقیه افراد کار غیرقانونی نمیکنه که خودش رمز رو بزنه. ازش تشکر کن. بگو: متشکرم.

بگو: لطفاً یه کیسه به من میدید؟ وقتی داد، تشکر کن. بگو: متشکرم.

گفتن دو کلمه لطفاً و متشکرم برامون عادت بشه. خیلی ها میگن خانم معتمد پویا حالا ما فکر کردیم چی می خواهی چی بگی؟!

اینها چیزهای ساده اما مهم اند که یادمون میره. چون گفتن لطفاً و متشکرم هنوز برامون عادت نشده.

ما یه سری چیزها رو فکر می کنیم می دونیم و این خطرناکه.

این نکته، نکته خیلی خیلی مهمیه.

و بعضی های چقدر قشنگ متشکرم رو میگن. و امیدوارم این توی موقعیت های مختلف زندگیمون برای ما عادت بشه. یک سبک زندگی بشه.

پس اشتباه اول، آدم متوقع بودنه که با گفتن دو کلمه لطفاً و متشکرم، میذاریمش کنار.

اشتباه دوم: تلاش برای تغییر دادن آدم ها

دیدگاه دکتر ویلیام گلسر و تئوری انتخاب

دکتر ویلیام گلسر، در کتاب تئوری انتخاب یا choice theory، میگه هیچ انسانی رو تا خودش نخواد، نمیشه تغییر داد. بله، هیچ انسانی رو تا خودش نخواد، نمیشه تغییر داد.

چرا تلاش برای تغییر دیگران معمولاً رابطه را خراب می کند

یه رابطه بد تو زندگی تون رو به یاد بیارید. با چه آدمی اختلاف داشتید، دعوا داشتید، بحث داشتید، ناراضی بودید، رابطه تون با اون آدم خراب بوده؟

من بهتون قول میدم که یا اون می خواسته شما رو تغییر بده یا شما می خواستید اون رو تغییر بدید. یا جفتتون. غیر از این اصلاً امکان نداره.

هر رابطه معیوبی رو در زندگی نگاه کنی که دو نفر زیاد به هم می پیچند، یکی یا هر دو طرف می خواستند اون یکی رو تغییر بدن. یا این می خواد اون تغییر بده یا اون میخواد اینو تغییر بده. یا جفتشون.

خب چه کار کنیم خانم معتمدپویا؟ آیا آدم ها تغییر نمی کنند؟ بله تغییر می کنند. البته با خواست خودشون.

تغییر دادن انسان ها بدون خواست خودشون، غیرممکنه.

کی تونسته به زور آدمی رو تغییر بده؟

خب، یعنی چی خانم معتمد پویا؟ یعنی نمیشه کسی رو تغییر داد؟ نه. نمیشه.

وقتی آدم های بخوان به زور همدیگه رو تغییر بدن، رابطه به مشکل می خوره.

تأثیر ممنوعیت ها بر رفتار انسان ها

ببینیم جلوی هر چیزی رو ممنوع کردیم، چی شد؟ انسان ها یه راهی رو پیدا کردند.

ممنوعیت مواد مخدر باعث افزایش تقاضا و قیمتش شد.

ممنوعیت الکل باعث تولید الکل‌های تقلبی شد.

ممنوعیت دسترسی به اینترنت باعث شد که مردم به دنبال راه‌های غیرقانونی برای دسترسی به اون باشند. فیلتر می کنند، فیلترشکن هست.

ممنوعیت رابطه جنسی، باعث بیشتر شدنش شد.

صدسال پیش، با ممنوعیت حجاب، مقابله شد. الان هم با ممنوعیت بی حجابی، مقابله میشه.

ممنوعیت دیش ماهواره، باعث افزایش تقاضاش شد.

پس ممنوعیت ها به جای کاهش رفتار مورد نظر، اون رو تقویت میکنه. انجام اون کار سخت تر میشه ولی کسی که بخواد کاری انجام بده، راهش رو پیدا می کنه.

در توسعه یافته ترین کشورها، به جای اینکه به طور مستقیم یک رفتار را ممنوع کنند، افراد رو از تبعات اون رفتار آگاه می کنند و راهکارهای جایگزین و جذاب، ارائه میدن.

مثلاً میگن شما می خواهی مواد مخدر مصرف کنی؟ اوکی. ولی در این شرایط و با این چارچوب مصرفش کن. و با آگاه سازی افراد از خطرات مصرف مواد مخدر و ارائه راهکارهای جایگزین، باعث کاهش تقاضا برای مواد مخدر و بهبود وضعیت جامعه میشن.

می خواهی مشروبات الکلی مصرف کنی؟ باشه مصرف کن ولی در این شرایط و با این چارچوب مصرفش کن. از ساقی نگیر که مشکل دار باشه و معلوم نیست چی توشه. و بعد در هر جایی در هر سنی مصرف نشه بلکه با این استاندارد مصرف بشه.

می خواهی سکس داشته باشی؟ در این چارچوب.

می خواهی برهنه باشی؟ در این چارچوب.

یعنی خیلی جاها به این جمع بندی رسیدند که جلوی یک چیزی رو نمیشه گرفت. و هی دارند ممنوعیت ها رو برمی دارند و به جاش قانون می ذارند.

بنابراین تغییر دادن انسان ها به این سادگی نیست که من فکر کنم عوضش می کنم.

حالا شما به خیال این که عوضش می کنم، میفتی به جون بچه ات. میفتی به جون همسرت. میفتی به جون همکارت. دوستت.

خیلی جالبه برخی والدین می گن چرا بچه ی من اینقدر هوای دوستش رو داره؟ چرا اینقدر به رفیقش توجه می کنه؟ چون تو فقط می خواهی تغییرش بدی، دوستش بهش میگه آفرین. وقتی به شما بگه امتحانم رو نه شدم، شما میگی: من اینقدر خرجت کردم. تو باید اینطوری بشی. تو باید این ویژگی رو داشته باشی. مگه ما مسخره توئیم؟ اینقدر برات وقت گذاشتم. همینه دیگه. همه اش پای کامپیوتری. ولی دوستش میگه: فدای سرت بابا. عوضی امتحانش رو سخت گرفت. حالا آیا شما باید اینطور با بچه برخورد کنید؟ نه. فقط می خوام بگم کدوم رابطه رو نزدیک تر می کنه؟ معلومه دیگه رفتار دوستش.

انسان ها رو نمیشه تغییر داد مگر این که خودشون بخوان.

پس حالا با این دید می ریم سراغ یک بحث مهم.

راهکار درست: تنظیم رفتار خودمان، نه تغییر زورکی دیگران

تصویر مفهومی از یک زوج که یکی سعی دارد دیگری را تغییر دهد، نماد فشار و دوری در رابطه

وقتی یکی از طرفین می‌کوشد دیگری را به زور تغییر دهد، عشق و صمیمیت به تدریج رنگ می‌بازد.

اگه آدم ها رو نمیشه تغییر داد، پس چه کار میشه کرد؟

میشه رفتارمون رو باهاشون تنظیم کنیم. آیا من می تونم یه کاری کنم همه اون جوری که من دوست دارم باهام برخورد کنند؟ نه.

اما من می تونم رفتارم رو تنظیم کنم. رفتار خودم رو تغییر بدم.

چطوری رفتارم رو تغییر بدم؟ به انسان ها اطلاعات بدم، آگاهی بدم. این کاریه که من می تونم انجام بدم. حالا این که اونها با این اطلاعات چه کار می کنند یه بحث دیگه است.

آیا آدم ها رو می تونم تغییر بدم؟ نه لزوماً. مگر خودشون بخوان.

پس با گفتگوئه که تغییر اتفاق میفته. نه زور. نه دعوا. نه بحث. نه بی احترامی. نه تحقیر. نه توهین. نه تهدید. نه مقایسه.

پس من می تونم رابطه ام رو تنظیم کنم. یعنی تبعات مشخص کنم. میگم ببین این انتخاب شماست. ولی اگر اینطوری رفتار کنی، من این کار رو خواهم کردم. رابطه مون اینطور میشه. این فرصتی که برات وجود داشت، دیگه وجود نخواهد داشت. حالا این انتخاب شماست.

مثلاً همکاری دارم که کار رو منظم انجام نمیده. آیا می تونم مجبورش کنم؟ نه. ولی بهش میگم اگه یه بار دیگه این اتفاق بیفته، به این معنیه که دیگه نمی خواهی با ما همکاری کنی. و من به نظرت احترام میذارم.

مثلاً کسی که دیر میاد. اگه سرزنشش کنیم: تو همیشه دیر میایی. واسه چی دیر اومدی؟! اون هم به جای این که بگه: دیر راه افتادم، میگه: ترافیک بود! تموم شد و رفت. دفعه بعد هم دوباره دیر میاد.

اینجا بهتره بگیم: وقتی دیر می‌آیی، باعث می‌شه که منتظر بمونم و کلافه بشم. به نظرت چه کار کنیم دیگه قرارمون با تأخیر شروع نشه؟ و دفعه بعد که به موقع اومد، ازش تشکر و قدردانی کنیم.

اگه دوباره دیر اومد، بهش بگیم:

  • ببین اگه دوباره سر قرار دیر بیایی، من منتظر نمی مونم.
  • ببین اگه دوباره سر قرار دیر بیایی، فقط 10 دقیقه منتظر می مونم، نهایتاً.
  • اگر دوباره دیر بیای و به من زودتر خبر ندی که دیر میایی، من این رو به نشانه ی بی احترامی می بینم.

پس نمیشه انسان ها رو تغییر داد. فقط میشه روشون اثر گذاشت. بنابراین فکر عوض کردن آدم ها رو از سرتون بیارید بیرون.

آدم ها رو نمی شه تغییر داد اما میتونی رفتارت رو با اونها تنظیم کنی. اونوقت شاید اونها بخوان.

استفاده از گفتگو، آگاهی بخشی و تعیین تبعات

و هر وقت می خواهید انسانی رو تغییر بدید، بدونید که دارید رابطه رو خراب می کنید. مگر خودش بخواد.

و راهش گفتگو و انتقال اطلاعات و حل تعارض و اختلافه. که آموزش حل اختلاف و تعارض روی سایتم هست که توی اون کامل توضیح دادیم که چطور می تونیم تعارض ها و اختلاف ها رو حل کنیم.  پس حتماً اونو تهیه کنید. بهتون  کمک می کنه.

مثال های عملی از روابط کاری، خانوادگی و مدیریتی

یه لحظه نگاه کن ببین توی زندگیت کیا رو می خواهی تغییر بدی؟

شریک عاطفی تون رو می خواهید عوض کنید؟ به این سادگی نیست…

و اونهایی که می گید بذار ازدواج کنیم، تغییرش میدم. مراقب باشیدها. از این خبرها نیست.

بچه بیاد عوض میشه. از این خبرها نیست. آخه فلانی بچه اومد عوض شد. بله و فلانی هم بچه اومد عوض نشد.

مراقب این فکر ها باشید. این فکرها بسیار بسیار خطرناکند. و این فکرهای خطرناک رو متوقف کنید که اینو تغییر میدم، اونو تغییر میدم. اول بند کفش خودت رو ببند دیگه. ببین چطور می تونی رفتار خودت رو تغییر بدی؟

خیلی از مدیرها میگن: آییی کارمندها بدند. می دونید در جمع مدیرها(نه جلوی کارمندانشون) چی بهشون میگم؟ اگه شرکت خصوصی باشه میگم، دولتی باشه نمیگم. میگم: مدیر محترم تو استخدامش کردی. حالا دو حالت داره. یا آدم بدی رو استخدام کردی یا آدم خوبی رو استخدام کردی. اگه بد استخدام کردی که اشتباه خودته. اگر آدم خوبی استخدام کردی، آیا درست توجیهش کردی، آموزش درست دادی، کار رو درست براش جا انداختی، معیار سنجش عملکرد داشتی یا نه؟ اگه همه این چیزها درست بوده، پس اون قطعاً کارش رو درست انجام میده. پس احتمالاً اینها درست نبوده، و باز هم اشتباه از تو بوده. در هر صورت اگه آدم نالایقی در سازمانته، اشتباه از خودته آقای مدیر.

حالا یک کارمند میاد میگه مدیرم بده. به کارمنده میگم: مدیرت بده؟ اوکی. ممکنه بد باشه. ممکنه بد نباشه. ولی معمولاً مسئله از خودته چون آدم توانمند و خوب رو زمین نمی مونه.

من چقدر مدیر میشناسم له له میزنند یک سرایه دار توانمند داشته باشند، یا یک آبدارچی توانمند داشته باشند. یک اپراتور فروشنده توانمند داشته باشند. پیدا کردنشون سخته.

اگه فروشنده توانمند باشید، رو هوا شما رو می قاپند. فروشنده کاربلد یعنی کسی که مهارتهای ارتباطی بلد باشه، مهارت های فروش بدونه ووو… خیلی چیزهای دیگه.

و در حیطه های مختلف همینطوریه. آیا گرافیست خوب راحت پیدا میشه؟ نه عزیزم. راحت پیدا نمیشه. ممکنه خیلی ها فتوشاپ بلد باشند. اما این که گرافیک بدونه، یو آی بدونه، مارکتینگ بدونه، خیلی کم اند. می تونه کنار گرافیک، یه ذهنیتی داشته باشه. نمی گم بره متخصص مارکتینگ بشه ها یه چیزهایی ازش بدونه. دو تا کلاس بازاریابی رفته باشه. طرحی که می زنه، بفروشه.فقط زیبا نباشه.

پس من به کارمند میگم تو خودت تغییر کن. اونوقت تو رو زمین نمی مونی. اگه مدیرت بد باشه، هر جای دیگه بری رو هوا می زننت.

و این برای آدم ها سخته دیگه. ما همه می خواهیم تغییر بدیم. اما نه خودمون رو بقیه رو. تو تغییر کن، من نه! تو تغییر کن. تو باید تغییر کنی.

یکی از قشنگی های بیزینس و کسب و کار اینه: وقتی در فضای سالم کسب و کار باشی، می فهمی تنها کسی که باید تغییر کنی، خودتی. مردم رو که نمی تونی عوض کنی، مجبورشون کنی بخرند، نه. تو باید رفتارت رو عوض کنی و مطابق با خواسته اونها بشی.

و این طرز فکر رو خیلی از بیزینس من ها دارند. و یاد گرفتند. و این نکته، نکته مهمیه.

تمرکز بر تغییر سهم خودمان در رابطه

هر رابطه ای که وجود داره، هر رابطه ای. می تونه رابطه عاطفی باشه. رابطه دوستی باشه. می تونه رابطه کاری باشه. هر چی. یه چنین تصویری داره.

هر نفری که اینجا هست. چه دو تاشون آدم باشند، چه یکیشون بدقلق باشه، اون یکی آدم باشه. هر کسی حتماً سهمی داره. کم یا زیاد. نمی تونی بگی طرف مقابل مقصره. حتماً تو هم سهمی داری. و نمی تونی بگی من مقصرم. حتماً اون هم سهمی داره.

نمی تونی بگی همه اش تقصیر من یا همه اش تقصیر اون بود.

آیا سهم خودت رو درست انجام دادی یا نه؟

و اگه تو سهم خودت رو کامل انجام بدی، رابطه درست پیش میره. حتی اگر ایشون بدقلق باشه.

خیلی متداوله که آدم ها میگن من یه همسری دارم اینطوریه اونطوریه. پدرم رو دراورده. بعد می پرسم خب، شما چه مهارتهای ارتباطی بلدی؟ میگه: والا مگه میذاره!

چون سهم خودش رو به عهده نمی گیره، این بلاها هم سرش میاد.

تو بگو من توی بیست درصد سهم خودم عالی بودم، اون هشت درصد سهم خودش رو اشتباه کرده.

به نظر من  اگه یک نفر توی رابطه  سهمش رو کامل انجام بده، مسئله حل میشه.

فرض کن من یه شریک عاطفی دارم.

نود و پنج درصد آدم عوضی ایه. پنج درصد سهم منه. من اگه پنج درصدم رو عالی بازی بکنم، رابطه درست پیش میره.

یعنی سه تا حالت پیش میاد. یک، این آدم می بینه با من نمی تونه عوضی بازی دربیاره، میذاره میره.

یا با من درست تعامل میکنه.

یا من می بینم ادامه ارتباط باهاش نمی ارزه، بدون اینکه آسیب ببینم، جدا میشم و میرم.

پس اگه شما سهم خودت رو عالی بازی کنی، ارتباط درست میشه.

مسئله اینه که هیچ وقت سهم خودمون رو عالی بازی نمی کنیم.

ولی وقتی به عالی نزدیک میشیم، می بینیم که چقدر اثر گذاریم.

خیلی ها از من می پرسند فلانی خیلی بدقلقه. پس چرا با تو خوبه؟میگم خب ببین من چطوری باهاش تعامل می کنم؟ تو چطوری تعامل می کنی؟

پس هر کس  حتماً یه سهمی داره.

و اگه تو سهم خودت رو کامل انجام بدی، ارتباط خیلی بهتر میشه.

خب خانم معتمد پویا یعنی هیچ کس رو نمیشه تغییر داد؟ چرا میشه. ولی اول انرژیت رو میذاری روی خودت. روی نقطه قوتت. اول روی چیزی که صد در صد روش کنترل داری کار کن. مطمئن باش وقتی تغییر کنی، تغییرات دیگران هم در ادامه رخ خواهد داد.

پس اشتباه اول آدم متوقع بودن، اشتباه دوم تلاش برای تغییر دادن آدم ها  که رابطه رو خراب میکنه. ما فقط می تونیم رفتارمون رو باهاش تنظیم کنیم و  خودمون رو تغییر بدیم.

اشتباه سوم: تیم کشی (من علیه تو)

تعریف تیم کشی و تبعاتش

تیم کشی یعنی من و تیمم. تو و تیمت. تبعاتش اینه که یعنی با هم می خواهیم بجنگیم(در هر رابطه ای. با همسر، فرزند، همکار، مدیر و…).

فرمول جایگزین: «ما علیه مسئله» به جای «من علیه تو»

تصویر مفهومی از یک زوج که شانه‌به‌شانه مقابل یک مشکل ایستاده‌اند و به جای مقابله با هم، در کنار هم آن را حل می‌کنند

وقتی ما به جای دشمنی، با هم علیه مسئله می‌ایستیم

راه درست چیه؟ به جای من علیه تو(سرزنش هم). ما علیه اون مسئله ای که وجود داره. علیه این اتفاقی که رخ داده. یعنی ما به جای من.

هنر ساختن تیم در خانه، محل کار و روابط عاطفی

نگید: می دونی باید چه کار کنی؟

بگید: خب ببینیم باید چه کار کنیم. به نظرت چه کار کنیم؟ این مسئله رو چطوری حل کنیم؟

این میم خیلی مهمه. ما به جای من. جمع ببندید. به جای این که من اینور. تو اون ور. بگید ما. تیم بسازید.

نمونه جملات «ما به جای من»

زن و شوهرید. به جای این که بگی: تو چرا به من بی توجهی می کنی؟

بگو: چه کار کنیم وقت بیشتری رو با هم بگذرونیم؟

نگید: مامان برای چی این حرف رو به من زدی؟

بگید: خب بیایید ببینیم قانون حرف زدن توی این خونه چطوری باشه؟ با هم چه کار کنیم؟ مامان چه کار کنیم رابطه مون بهتر شه؟ چه کار کنیم با هم بهتر گفتگو کنیم؟ اصلاً اول از خودم شروع کنم. مامان دوست داری من در گفتگوهامون چه نکاتی رو رعایت کنم؟

اگه بگم: تو آبروی من رو بردی. چرا این کار رو کردی؟

اونم میگه: تو هم با اون اخلاق فلانت. فکر کردی کی هستی؟!

بهتره بگم: اتفاقی که افتاد برامون خیلی بد شد. به نظرت چه کار کنیم که دیگه تکرار نشه؟

یعنی به جای من علیه تو، ما علیه اون مسئله.

وقتی پدر و مادرم یه حرفی زدند که همسرم ناراحت  شده، اگه بگم: ببین تو هم سخت میگیری دیگه. یعنی ما علیه تو.

بهتره بگم: می دونم یه خورده برات سخت بود. می فهمم ناراحتی. حالا به نظرت چه کار کنیم اتفاقاتی که توسط خانواده هامون رخ میده، رابطه مون رو خراب نکنه؟ چه کار کنیم خوشحال تر میشیم و دیگه این اتفاقات تکرار نمیشه؟ به نظرت چه راهکاری برای این مسئله مون وجود داره؟

در ارتباط فروشنده با مشتری: ما دو تا باید ببینیم چطور انتخاب بهتری داشته باشیم؟

نگو: من پیشنهاد می کنم اینو بخرید!

بگو: ببینیم چی مناسب شماست. ببینیم چی نیازمون رو محقق می کنه؟ ببینیم خواسته مون چیه؟

حالا شما این مثال ها رو ببر توی محل کارت. ببر تو خونه. ببر تو ازدواجت. ببر تو رابطه ات. هر جایی که هستی.

تأثیر زبان گفتگو بر اتحاد و حل مسئله

اتحاد یعنی من و تو یک تیمیم داریم اون مسئله رو درست می کنیم. نه این که تو من رو درست کن. من تو رو درست می کنم. بلد باشیم در موقعیت های مختلف تیم بسازیم که با هم یک کاری رو انجام بدیم. این یک مهارت مهمه که تیم بسازیم.

پس سعی کن مشکل رو به روتون باشه، شما با هم می خواهید مشکل رو حل کنید. این فرمولشه. حالا دیگه هر مشکلی که هست رو جای این فرمول بذار.

قرار نیست ما همدیگه رو تغییر بدیم. ما قراره با هم به توافقی برسیم برای این موضوع.

یاد بگیر به جای دشمن ساختن، تیم بسازی.

دشمن ساختن، هنر نیست. به دو تا چیز گیر بده، تموم شد. تیم ساختن، هنره.

با کسی که بهمون بد کرده، پشت سرمون حرف زده، با مهربونی برخورد کنیم و کارش رو راه بندازیم.

پریدن و گیر دادن به آدم ها کاری نداره که. مسخره کردن و پشت سر آدم ها حرف زدن یا این که به خودش یه چیزی بگم، کاری نداره. ولی چی عاید من میشه؟ هیچی.

ولی من الان یک پشتوانه دارم. این آدم می دونه که من می دونم که چه حرف هایی پشت سر من زده ولی من باز هواشو دارم.

تیم ساختن هنره. دشمن ساختن که کاری نداره.

پس به جای من علیه تو میشیم ما علیه اون مسئله.

این طرز فکر آدم های برنده است.

وقتی اینها رو می شنوی، می گی چقدر جالب چقدر خوب. اما نکته مهم اینه که آیا می تونیم اینها رو در عمل اجرا کنیم؟

اجرای این نکات در عمل خیلی مهمه.

ممکنه یه سری چیزها رو بدونیم ولی نمی تونیم درست انجامش بدیم.

پس دونستن کافی نیست، تونستن مهمه.

یعنی آیا گفتن لطفاً و متشکرم عادتت شده؟ نه قطعاً نشده. پس من باید به این فکر کنم که چطور میتونم این نکات رو برای خودم عادت کنم؟

مهارت ارائه ایده به شکلی که طرف مقابل فکر کند از خودش بوده

این که بتونید ایده یا پیشنهادی رو طوری ارائه بدید که طرف مقابل فکر کنه این ایده از خودش بوده، یک مهارت ارتباطی بسیار ارزشمنده.

این کار نه تنها باعث می‌شه که طرف مقابل احساس بهتری داشته باشه بلکه احتمال پذیرش و اجرای ایده رو نیز افزایش می‌ده.

به جای این که مستقیم ایده مون رو بگید، با پرسیدن نظر، طرف مقابل رو به فکر کردن واداریم و اون رو به سمت ایده مورد نظر هدایت کنیم. بپرسیم به نظرت چه کار کنیم؟

ما به جای من

به جای من از ما استفاده کنیم. تیم بسازیم.

به جای اینکه بگی: “به نظر من باید این کار رو اینطوری انجام بدیم”،

بگو: “به نظرت چطور می‌تونیم این مسئله رو حل کنیم؟”

به جای اینکه بگی: “ما باید بیشتر با هم وقت بگذرونیم.”

بگو: “به نظرت چه کارهایی می تونیم انجام بدیم که بیشتر با هم باشیم و از وقتمون لذت ببریم؟”

به جای اینکه بگی: “تو هیچ وقت، وقت برای من نمی ذاری.”

بگو: “به نظرت چه طور می تونیم بیشتر با هم وقت بگذرونیم؟ چه فعالیت هایی هست که دوست داری با هم انجام بدیم؟”

به جای اینکه بگی: “تو باید کمتر کار کنی.”

بگو: “به نظرت چطور می تونیم تعادلی بین کار و زندگی شخصی مون ایجاد کنیم؟”

به جای اینکه بگی: “تو همیشه پولت رو خرج چیزای بیخود می کنی.”

بگو: “به نظرت چطور می تونیم بهتر بودجه مون رو مدیریت کنیم تا هم به نیازهامون برسیم و هم برای آینده پس انداز کنیم؟”

به جای اینکه بگی: “تو همیشه پولت رو خرج چیزهای بی اهمیت میکنی.”

بگو: “به نظرت چطور می تونیم بودجه ای تنظیم کنیم که هم به نیازهامون برسیم و هم برای آینده پس انداز کنیم؟”

به جای اینکه بگی: “تو هیچ وقت به من گوش نمیدی.”

بگو: “وقتی در مورد موضوعی مهم صحبت میکنم، دوست دارم احساس کنم که حرفهام برات مهمه. به نظرت چه کاری می تونیم انجام بدیم که بیشتر به حرفای هم گوش بدیم؟”

به جای اینکه بگی: “تو همیشه می خواهی کار خودت رو بکنی.”

بگو: “به نظرت چطور می تونیم برنامه هایی بریزیم که هم به علایق من و هم به علایق تو توجه بشه؟”

به جای اینکه بگی: “تو به اندازه کافی به من محبت نمی کنی.”

بگو: “من دوست دارم بیشتر احساس کنم که همدیگه رو دوستت داریم. به نظرت چه راه هایی هست که بتونیم بیشتر به هم محبت کنیم؟”

به جای اینکه بگی: ” همیشه حرف، حرف خودته.”

بگو: “وقتی در مورد چیزی اختلاف نظر داریم، به نظرت چطور می تونیم به یک توافق مشترک برسیم؟”

فرض کنید که شما و همسرتون در مورد تقسیم کارهای خانه اختلاف دارید.

به جای اینکه بگی: “تو همیشه کارهای خونه رو به گردن من میندازی”،

بگو: “احساس میکنم که سهم من در کارهای خونه بیشتر از توئه. به نظرت چطور می تونیم کارهای خونه رو عادلانه تقسیم کنیم؟”

پس اشتباه اول آدم متوقع بودنه، اشتباه دوم تلاش برای تغییر دادن آدم ها. اشتباه سوم،  تیم کشی من علیه تو بود که رابطه رو خراب میکنه.  به جای من علیه تو بگیم ما علیه اون مسئله ای که وجود داره.

اشتباه چهارم: نقاط کور در روابط

خیلی خوبه گاهی اوقات از آدم ها بازخورد بگیریم. سؤال بپرسیم.

خیلی از آدمها که اصلاً نمی پرسند: نظرتون راجع به من چیه؟ به خاطر اینه که میگن: من خودم می دونم. نه عزیز من اینطوری نیست. همه ما یک سری نقاط کور داریم.

تعریف «نقطه کور» در رانندگی و در رابطه

نقطه کور جاییه که نمی بینی. در دید تو نیست.

مثلاً برخی از نقاط اطراف خودرو در دید مستقیم یا آینه‌ای راننده قرار ندارند. ماشینی که داره از کنارت رد میشه رو در آینه نمی بینی و در دید مستقیمت هم نیست. که این خیلی خطرناکه. به این میگن نقطه کور ماشین. ماشین های سنگین و بزرگ نقاط کور بیشتری دارند. پس حواسمون باید به این نقاط کور باشه.

حالا در روابطمون هم یک سری نقاط کور داریم.

همه ما نقاط کور داریم

این نقاط کور بیچاره مون میکنند. همه مون هم داریم. من که الان دارم اینو درس میدم هم دارم. ولی سعی می کنم بهشون آگاه شم.

اگه به نقاط کورمون آگاه نشیم، دچار مشکل میشیم.

پس حواسمون به این داستان باشه.

راه عملی آشکار کردن نقاط کور با پرسش هوشمندانه

اگر جای من بودی، چه کار می کردی؟

حالا خانوم معتمد پویا لطفاً به ما بگو چطور به نقاط کورمون آگاه شیم؟

من اینجا می خوام یه روش بهتون بگم.

اگه به آدم ها بگی که: یه ایراد من رو بگو. بعضی ها ایرادت رو میگن. خیلی ها نمیگن.

اگه بگی: یه انتقاد از من بکن. بعضی ها انتقاد می کنند. خیلی ها انتقاد نمی کنند.

اگه بگی: چه مشکلی در من می بینی؟ بعضی ها میگن. خیلی ها میگن نه شما عالی اید. آخه کی عالیه؟! کدوم انسان عالیه؟! خودمون رو گول نزنیم.

اگه بگی: یه پیشنهادی به من بده. بعضی ها میگن. خیلی ها نمیگن.

بهتره بگی: ببین تو اگه الان جای من بودی چه کار می کردی؟ یه توصیه من بکن. حالا راجع به هر موضوعی.

مثلاً از همسرت بپرس: ببین تو اگه الان جای من بودی توی اون موضوع چه کار می کردی؟  اونم میگه: من اگه جات بودم، فلان کار رو می کردم. بهت توضیح میده. می تونی ازش بخواهی که بیشتر بهت توضیح بده و شفاف سازی کنه.

پس این نکته، نکته خیلی مهمیه. پس بگو: تو اگه الان جای من بودی چه کار می کردی؟ یه توصیه من بکن.

وقتی اینطوری بگی، اون شخص، انتقاد رو در زبان مثبت میگه.

اهمیت بررسی بازخوردهای مشترک از اطرافیان

وقتی بیست نفر از اطرافیانت یک توصیه مشترک بهت دادند، احتمالاً نقطه کورته دیگه. حواست بهش نبوده.

استفاده از توصیه ها به عنوان آینه رفتارمان

پس حتماً حواسمون به نقاط کورمون باشه. نقاط کور، چیزهایی اند که ما از آنها اطلاع نداریم. توصیه های دیگران، آینه رفتارمان هستند و نقاط کورمان را روشن می کنند.

پس اشتباه اول آدم متوقع بودن، اشتباه دوم تلاش برای تغییر دادن آدم ها. اشتباه سوم،  تیم کشی من علیه تو بود. اشتباه چهارم، نقاط کور بود.

اشتباه پنجم: سخت کردن انجام رفتار

حالا بریم سراغ اشتباه پنجم، سخت کردن اون رفتار براش.

بهترین و ساده ترین راه برای متقاعدسازی یک آدم که یک رفتاری رو انجام بده اینه که انجام اون رفتار رو براش آسون تر کنی.

راه رو برای تغییر، آسون کن.

می خواهی بیشتر آب بخوری، آب رو دم دستت بذار.

می خواهی کمتر شکلات بخوری، شکلات رو دور بذار.

می خواهی کمتر سیگار بکشی، سیگار رو از خودت دور کن.

می خواهی کمتر سراغ موبایلت بری، یا سرصبح نری سراغش، موبایل رو از خودت دور کن. شارژرش رو دور بذار.

خب خانم معتمد پویا این چه ربطی به رابطه داره؟ الان میگم.

انجام اون رفتار رو براش آسون تر کن.

می خواهی طرف مقابلت آدمی باشه که عذرخواهی کنه؟ انجام عذرخواهی رو براش آسون تر کن. چطوری؟

وقتی ازت عذرخواهی میکنه، واکنشت چیه؟

نگو: به! بالاخره ما یه عذرخواهی از شما دیدیم،

بگو: مرسی عزیزم. مرسی که این رابطه برات مهمه. مرسی که بهم توجه می کنی.

میخواهی طرف مقابلت آدمی باشه که بهت ابراز محبت میکنه؟ ابراز محبت رو براش آسون تر کن. چطوری؟

وقتی یه عمر گل نخریده و برات گل می خره، واکنشت چیه؟

نگو: اوهو. چه عجب! کی واست خریده؟ کسی بهت داده؟

بگو: وای چقدر قشنگه. ممنونم ازت.

وقتی بهت زنگ میزنه، نگو: چه عجب یادی از ما کردی! تو چرا یادی ازش نمیکردی؟ گفتن این حرف، رابطه رو خیلی خراب میکنه و دفعه بعد دیگه حالی ازت نمی پرسه.

بگو: خوشحالم که صدات رو میشنوم.

اگه آدمیه که هیچوقت حرف نمیزده، نگو: بالاخره ما دیدیم تو یه حرفی زدی. یه چیزی گفتی. این حرف رابطه رو خراب میکنه.

اولین بار که می خواد تغییر کنه، براش خیلی سخته. پس اگه کسی تغییری کرد که تو دوست داری، شما به جای جاخوردن، این کار رو براش آسون تر کن، باهاش همراهی کن که ادامه اش بده. اذیتش نکن، به روش نیار و تیکه ننداز.

منم این اشتباه رو کردم. باید حواسمون بهش باشه. مراقب باشیم.

مرور این مطالب خیلی مهمه و باید حسابی برامون جا بیفته.

پس صبر کنیم یک بار شخص اون کار درست رو انجام بده و بعد تشویقش کنیم. و کار رو براش آسون تر کنیم که در ادامه اون کار رو بیشتر و بیشتر تکرار کنه.

جمع بندی

5 اشتباه رایج در رابطه که باید ازشون دوری کنیم رو با هم مرور کنیم:

  1. آدم متوقع بودن. گفتیم با گفتن لطفاً و متشکرم جلوش رو می گیریم.
  2. تلاش برای تغییر دادن آدم ها. این که بخواهیم آدم ها رو تغییر بدیم، نشدنیه. می تونیم رفتارمون رو با اونها تنظیم کنیم و خودمون رو تغییر بدیم.
  3. تیم کشی من علیه تو. به جای من علیه تو می شیم ما علیه اون مسئله.
  4. نقاط کور. با پرسیدن برای یک توصیه یا نصیحت، نقاط کورمون رو پیدا کنیم.
  5. سخت کردن اون رفتار براش. اگه می خواهی دیگران رو متقاعد کنی تغییر کنند، انجام اون رفتار رو براشون راحت تر کن، نه سخت تر. پس انجام اون رفتار رو براش آسون تر کن.

پس این هم از 5 اشتباه رایج در رابطه.

قبل از اینکه دعوا بعدی شعله ور بشه…

خب، حالا 5 اشتباه رایج در رابطه رو میدونی. ولی حقیقت اینه که بعضی وقت ها دعوا و بحث اصلاً قابل اجتناب نیست. فرقش فقط اینه که بعضیا وسط همون تنش ها آروم میمونن و اوضاع رو جمع میکنن، بعضیا هم با یه جرقه همه چیز رو به آتیش میکشن.

من توی
دوره روش های آرامسازی دعوا و بحث، دقیقاً نشونت میدم چطور با چند تکنیک ساده و عملی کاری کنی که حتی وسط دعوا، همه آرومتر حرف بزنن و آخرش به نتیجه برسید.


همین حالا به جمع آدمای آروم وسط طوفان بپیوند

— چون هیچ رابطه ای ارزشش رو نداره که نابود بشه فقط چون بلد نبودیم چطور دعوا و بحث رو مدیریت کنیم.

دیدگاه‌ها ۰
ارسال دیدگاه جدید