سبد خرید

کتاب روانشناسی عزت نفس|نکاتی که از این کتاب آموختم

کتاب روانشناسی عزت نفس|نکاتی که از این کتاب آموختم

با خواندن کتاب روانشناسی عزت نفس متوجه شدم که متأسفانه خیلی از مردم کشورمان ایران، از عزت نفس پایینی برخوردار هستند.در صورتی عزت نفس اصل و پایه ی تمام مهارت های زندگی است.تا عزت نفس نداشته باشیم، دست و  دلمان به هیچ کاری نمی رود.

چون دلم می خواست شما هم با اهمیت عزت نفس آشنا شوید، تصمیم گرفتم در این مقاله نکاتی را که از این کتاب آموختم را با شما به اشتراک بگذاریم.

کتاب روانشناسی عزت نفس اثر ناتانیل براندن است.کتابی که من خواندم ترجمه ی مهدی قراچه داغی است.این کتاب، سیصد صفحه است.

عزت نفس تعاریف مختلفی دارد که عبارتند از:

تعریف اول

من آدم توانمندی هستم.حق رشد و موفق شدن را دارم.یعنی اگر قرار باشد کار جدیدی را انجام دهم، به توانایی ام ایمان دارم که هر چیزی که برای انجام این کار لازم است را می روم یاد می گیرم و بالاخره انجامش می دهم.

با این تعریف، می بینید که متأسفانه اکثر مردم کشورمان عزت نفس ندارند. چون جملات زیر را خیلی زیاد از زبان آنها می شنویم:

  • نمیشه.
  • من که نمی تونم.
  • ما نمی تونیم.
  • دیگه از من گذشته.

تعریف دوم

من محترم و ارزشمند هستم.خودم را دوست دارم.من لایق خوشبختی و شادی هستم.متأسفانه در کشورمان ایران خیلی کم پیش می آید که کسی خودش را دوست داشته باشد.اکثر آدم ها با خودشان بد هستند.

وقتی کسی می گوید: منه بدبخت! منه بیچاره! انجامش بدم که چی! عزت نفس پایینی دارد.

تعریف سوم

همه ی موجودات و انسان ها هم توانا، محترم و ارزشمند هستند.یعنی من خوبم شما هم خوبی.همه ما با تلاش زیاد، حق رشد و پیشرفت را داریم و لایق خوشبختی هستیم.پس با این تعریف، این آدم ها عزت ندارند:

  • کسی که حیوانات را اذیت می کند.
  • کسی که به طبیعت صدمه وارد می کند.
  • کسی که بچه ها را کتک می زند.
  • کسی که با آدم های زیر دستش بد صحبت می کند.
  • کسی که خودش موفق، با اعتماد به نفس و ثروتمند است اما می گوید: بذار بقیه تو بدبختی خودشون بمونند!
  • کسی که نمی تونه خوشی بقیه رو ببینه.

نکاتی که از کتاب روانشناسی عزت نفس آموختم

اغلب ما ایرانی ها در دوران کودکی در محیط های خانوادگی و مدارسی بوده ایم که بر اثر ناآگاهی عزت نفس ما را خدشه دار کرده اند.پس  بهتر است گذشته مان را با وجود تمام تلخی هایش بپذیریم و حالا که بزرگ شده ایم به عنوان یک انسان بالغ، مسئولیت افزایش عزت نفسمان را بپذیریم.

در این کتاب  با عوامل کاهش و افزایش عزت نفس آشنا می  شویم.در حقیقت کارهایی که در هر ساعت از عمرمان انجام می دهیم، تعیین کننده ی میزان عزت نفس ما هستند.پس عزت نفس، نتیجه ی اعمالی است که ما در طول روز انجام می دهیم.

شش عامل مهم افزایش عزت نفس، به این صورت هستند:

  1. زندگی آگاهانه
  2. خودپذیری
  3. مسئولیت در قبال خود
  4. قاطعیت و ابراز وجود
  5. زندگی هدفمند
  6. انسجام و یکپارچگی

حالا در ادامه ی این مقاله به بررسی هر کدام از موارد بالا طبق آموخته هایم از این کتاب می پردازم.

اول – زندگی آگاهانه

هر چقدر آگاهی و شناخت انسان از مهارت های زندگی کردن بیشتر باشد، بهتر زندگی می کند.تا حالا از کسی شنیده اید که بگوید: آدم هر چی ندونه، براش بهتره! اینطوری راحت تره! به نظر شما دلیل این حرفشان چیست؟

به نظر من وقتی انسان آگاه می شود و می فهمد یک عمر به اشتباه زندگی کرده، برایش تلخ و ناراحت کننده است.از طرفی تغییر کردن بسیار سخت است.هر کسی حاضر نیست این سختی را به جان بخرد.زمان زیادی طول می کشد تا یک مسیر عصبی تازه ساخته شود تا یک عادت جدید به وجود آید.

به نظرم دلیل دیگر این است که همرنگ جماعت مردم ایران شدن، آسان است و بر خلاف جریان جامعه پیش رفتن، سخت است.در ایران چند نفر مسئولیت پذیرند؟چند نفر مهارت های ارتباطی بلدند؟ چند نفر برای زندگی شان هدف گذاری دارند؟چند نفر کتاب می خوانند؟ چند نفر قدر وقتشان را می دانند؟

یکی از نیازهای طبیعی انسان، نیاز به خوشی و راحتی است.سختی تغییر کردن مغایر با این نیاز است. به همین دلیل آدم ها ترجیح می دهند تا آخر عمر در نادانی باقی بمانند و سختی کمتری را پذیرا باشند.موافقید؟

پس این ما هستیم که تصمیم می گیریم زندگی آگاهانه داشته باشیم یا نداشته باشیم.اگر آگاه نباشیم از پس مسائل زندگیمان برنمی آییم.در نتیجه عزت نفسمان پایین می آید.پس یادمان باشد تا پایان عمرمان هر روز در حال یادگیری و آموزش دیدن باشیم.

عدم پذیرش اشتباهات

خیلی از ما می دانیم که داریم کم کاری می کنیم اما ترجیح می دهیم که به آن فکر نکنیم.می دانیم که اوضاع کسب و کارمان خوب نیست اما کاری به کار آن نداریم.می دانیم رابطه مان با همسرمان خوب نیست اما آن را به حال خودش رها می کنیم.می دانیم در تربیت فرزندانمان اشکالی وجود دارد اما به دنبال یادگیری مهارت های تربیت فرزند نمی رویم.می دانیم که عادت سیگار کشیدن بد است اما ترکش نمی کنیم.خیلی از اعتیادهای ما به خاطر فرار از رنج آگاهی از مشکلات است.قبول دارید؟می دانیم کم تحرکی به ضررمان است اما ورزش نمی کنیم.می دانیم خوردن فست فود ضرر دارد اما به خوردن آن ادامه می دهیم.می دانیم داریم وقتمان را هدر می دهیم اما …

نتیجه ی همه ی این کارها، کاهش عزت نفس ماست.زندگی آگاهانه یعنی اینکه براساس آنچه که می دانیم رفتار کنیم.اگر آگاهی ما به اقدام و عمل تبدیل نشود، از عزت نفس ما کم خواهد شد.

اگر می دانیم که اشتباه کرده ایم اما آن را انکار کرده و همچنان به آن ادامه دهیم، عزت نفس ما کم می شود.پس یکی از راه های افزایش عزت نفس، پذیرش اشتباهات و عدم تکرار آن در آینده است.

آدم های با عزت نفس بالا با مهارت انتقاد پذیری، اشتباهاتشان را پیدا می کنند و درصدد اصلاح آن بر می آیند.اینگونه در زندگی شخصی و شغلی شان روز به روز بهتر از قبل می شوند.

وقتی اشتباهاتمان را نپذیریم، چگونه می توانیم آن ها را اصلاح کنیم و بهتر شویم؟ قبول دارید؟

دوم – خودپذیری

خودپذیری یعنی اینکه من خودم را همانگونه که هستم، می پذیرم.یعنی با خودمان خوب باشیم.دیدید خیلی از آدم ها با خودشان خوب نیستید؟

خودپذیری یعنی اینکه احساسات و افکارمان را همانگونه که هستند، بپذیریم.دیدید یک عده ناراحتی، ناامیدی یا عصبانیتشان را انکار می کنند؟مثلا وقتی به آنها می گوییم الان عصبانی هستی! می گویند:نه! اصلا هم عصبانی نیستم!  یا افرادی که در دوران مجردی احساس تنهایی خود را انکار می کنند و می گویند: خانواده و دوستانم برایم کافی هستند، من نیاز به همسر ندارم. انکار احساسات، باعث ایجاد بیماری های جسمی می شود.

 دخترانی را دیده ام که از جنسیتشان خوششان نمی آید و با خود درگیرند.افرادی را دیده ام که شرایط بد خانوادگی شان را نمی پذیرند و مدام در حال جنگیدن و درگیری با پدر و مادرشان هستند.عده ی زیادی شرایط کنونی کشورمان را همانگونه که هست نمی پذیرند.در نتیجه در خشم و غضب به سر می برد.به همین خاطر از خلاقیت و انجام کارهای مفید، باز می مانند.

وقتی من بپذیرم که امروز حوصله ی کار کردن را ندارم و با این پذیرش شروع به کار کنم، ذهنم شفاف تر است. چون خودم را گول نزده ام.وقتی افکار و احساساتمان را همانگونه که هستند بپذیریم، راحت تر می توانیم از شر آنها خلاص شویم.بنابراین افکار و احساساتمان را بپذیریم حتی اگر آنها را دوست نداریم.

خودپذیری، شرط تغییر کردن است.اگر اشتباهی کرده ایم بپذیریم که اشتباه از ما بوده و از این بابت ناراحتیم، آنوقت است که می توانیم از آن اشتباه درس بگیریم و دفعه ی بعد بهتر عمل کنیم.اما اگر آن اشتباه را نپذیریم هیچ درسی از آن نمی گیریم و درجا می زنیم.قبول دارید؟

اگر نپذیریم که آگاهی مان کم است، چطور می توانیم آگاهانه تر زندگی کردن را یاد بگیریم؟ اگر نپذیریم که مسئولیت کارهایمان را به عهده نمی گیریم، چطور می توانیم مسئولانه تر زندگی کنیم؟ اگر نپذیریم اهمالکاری می کنیم، چطور می توانیم روش های غلبه بر اهمالکاری را به کار بگیریم؟ اگر ترسمان را نپذیریم، چطور می توانیم با آن روبرو شویم؟

خودپذیری یعنی اینکه با خودمان دوست باشیم.اگر وقتی کاری کرده ایم که از آن پشیمانیم، خودمان را سرزنش کنیم، با خود دوست نیستیم.بهتر است به جای سرزنش کردن به این فکر کنیم که دفعه ی بعد چه کار کنیم که این مسئله دیگر پیش نیاید؟

خودپذیری یعنی اینکه بدنمان را با وجود تمام نقص هایی که دارد، می پذیریم.

طبق راهکارهای این کتاب، گاهی رو به روی آینه ی قدی اتاقم می ایستم و به چهره و بدن خودم نگاه می کنم.به خودم دقیق می شوم.بخش هایی از بدنم را بیشتر دوست دارم.از دیدن بخش هایی از بدنم ناراحت می شوم چون دوستشان ندارم.دلم می خواهد به این بخش ها نگاه نکنم! ولی نگاه می کنم! طبق آموزش های این کتاب با خودم می گویم: من همه ی نقص ها و اشکالات بدنم را می پذیرم.همینی که هست…

وقتی از بدنمان بدمان بیاید، چطور می توانیم عزت نفس داشته باشیم؟ وقتی از ظاهرمان بدمان بیاید،چطور می توانیم خودمان را دوست داشته باشیم؟

متأسفانه در کشور ما اکثر آدم ها از ظاهرشان بدشان می آید.به همین خاطر تعداد عمل های زیبایی در کشور ما بالاترین میزان را در دنیا دارد.

نکته: پذیرفتن، مخالف دوست داشتن است.پذیرفتن یک چیز همانگونه که هست، به این معنی نیست که نمی توانیم آن را تغییر دهیم.

اگر واقعیت را همانگونه که هست بپذیریم، احساس آرامش عجیبی وجودمان را فرا می گیرد.با پذیرش چیزهایی که دوستشان نداریم، راحتتر می توانیم آنها را اصلاح کنیم.

سوم – مسئولیت در قبال خود

برای اینکه احساس کنیم لایق خوشبختی هستیم، بهتر است کنترل زندگی مان را به عهده بگیریم.شرط این کار، مسئولیت پذیری در برابر رفتارهایمان است.کسی که مسئولیت رفتارهای خود را می پذیرد، عزت نفس بالایی دارد.

تعریف مسئولیت پذیری

مسئولیت پذیری یعنی اینکه مسئول رسیدن به خواسته هایمان، خودمان هستیم.مسئولیت خوب و بد انتخاب هایمان، به عهده ی خودمان است.یعنی من مسئول کیفیت ارتباطاتم هستم.من مسئول این هستم که وقتم را چگونه می گذارم.صرف خودم یا دیگران؟من مسئول خوشبختی خودم هستم.باور اشتباه رایج میان افراد مجرد ایرانی این است که یکی پیدا شه منو خوشبخت کنه! قبول دارید؟

آهنگ تیک تاک از مهدی تارخ را وقتی زیر دست آرایشگرم بودم شنیدم. با شعرش به یاد این افتادم که آدم ها به دنبال کسی هستند که به آنها حس خوب دهد.بدون اینکه خودشان به خودشان حس خوب دهند.

اونجایی که میگه:

خدا قسمت کنه حال منم این جور شه غصه هام دور شه
یکی بیاد از دست این تنهایی راحت شم

مثل ساعت شم هی تیک تاک وقت بگذره
این خیلی بهتره کاشکی از سر بپره تلخی دنیا

طبق این کتاب، من مسئول انتخاب ارزش های زندگی ام هستم.من مسئول بالابردن عزت نفس خودم هستم.پس این توقع که یکی پیدا شه عزت نفس منو بالا ببره، بی جاست!

یادمان باشد کسی برای نجات ما نمی آید.کسی نمی آید مسائل ما را حل کند.اگر خودمان مسئولیت نپذیریم و کاری نکنیم، هیچ اتفاقی نمی افتد.در آرزوی آمدن یک ناجی، ما را به صورت یک انسان منفعل که هیچ کاری نمی کند، در می آورد. مطمئن باشیم هیچ معجزه ای اتفاق نمی افتد. معجزه، دروغ است.

در شرایط اقتصادی کنونی کشورمان، آدم هایی را می شناسم که دست روی دست گذاشته اند تا بلکه اوضاع بهتر شود.شاید به دنبال معجزه هستند. نمی دانم. فقط می دانم که با هیچ کاری نکردن، هیچ تغییری اتفاق نمی افتد!

کسی که مسئولیت پذیر است، دیگران را مقصر نمی داند و سرزنش نمی کند: تقصیر پدر و مادرمه.تقصیر همسرمه.تقصیر دولته.او بعد از اشتباه کردن به این فکر می کند که چه کار کنم که این اشتباه دوباره تکرار نشود؟ افراد بی مسئولیت منتظر هستند تا دیگران مسائل آنها را حل کنند.

نکته ی مهم این است که ما مسئول چیزهایی هستیم که در کنترل ماست.خیلی از کارها از عهده ی ما خارج هستند.مثل شرایط کشور و جامعه.

هدف نداشتن

کسی در زندگی هدف ندارد،نمی تواند احساس مسئولیت داشته باشد.با انجام کارهای هدفمند، احساس ارزشمندی ما بالا می رود.

متأسفانه در کشور ما ایران، تنها افراد کمی برای زندگی شان هدف دارند.

نکته ی مهم: یادمان باشد سایر آدم ها خدمتکار ما نیستند.آنها زندگی نمی کنند تا خواسته های ما را اجابت کنند.پس اجازه نداریم از دیگران برای رسیدن به خواسته هایمان استفاده کنیم.پس هیچوقت از کسی نخواهیم که برخلاف منافع و خواسته های خودش، برای ما کار کند.

چهارم – ابراز وجود

ابراز وجود کردن یعنی احترام گذاشتن به خواسته ها، نیازها و ارزش های خود.ابراز وجود به معنی پرخاشگری نیست.ابراز وجود بی توجهی به حقوق دیگران نیست.ابراز وجود یعنی اینکه حق خود را بگیریم، حرف خود را بزنیم و خودمان باشیم.یعنی به خودمان احترام بگذاریم.

بدانیم زندگی ما برای دیگران نیست.قرار نیست مطابق با خواسته های دیگران ظاهر شویم.متأسفانه افرادی که حرف مردم برایشان خیلی مهم است، ابراز وجود ندارند.مردم چی میگن؟!

کسی که ابراز وجود دارد، ارتباط چشمی برقرار می کند، زبان بدن قوی دارد و در مواقع لازم نه می گوید.او به استقبال چالش های زندگی و چیزهای جدید می رود.او تصمیم می گیرد که مهارت های جدیدی را در جهت رسیدن به اهدافش بیاموزد.

خیلی ها می ترسند که با ابراز وجود، مخالف پیدا کنند.اگر خودشان را دوست داشته باشند،دیگران را ناراحت کنند.اگر شاد و خوشبخت باشند، دیگران به آنها حسادت کنند.اگر روی پای خودشان باشند و حرفشان را بزنند، تنها می مانند.و اینگونه عزت نفسشان را از دست می دهند…

پنجم – زندگی هدفمند

اگر زندگی مان هدفمند نباشد، دستخوش شانس و اقبال می شود.چون بدون داشتن یک هدف معین، تشخیص اینکه تا چه اندازه در حال حرکت در مسیر درست هستیم، برایمان سخت می شود.زندگی هدفمند یعنی اینکه از تمام توانمان برای رسیدن به اهدافمان استفاده کنیم.

هدف ها می توانند به این صورت ها باشند:

  • خواندن یک کتاب
  • تشکیل خانواده
  • بهبود کیفیت ارتباطات و ارتباط موفق: برای حفظ یا ایجاد خوشبختی مان چه برنامه ای داریم؟
  • کسب درآمد
  • شروع یک کار جدید
  • حل یک مسئله
  • ساخت یک خانه
  • ایجاد یک رابطه ی عاشقانه
  • سلامتی بدن

داشتن این اهداف، به ما انگیزه و انرژی جلو رفتن را می دهد.

احساس توانمندی، با رسیدن ما به اهدافمان به وجود می آید.یادمان باشد هدفی که برنامه ی عملی برای رسیدن به آن نداشته باشد، هیچ گاه به وقوع نمی پیوندد! و فقط در حد یک آرزو می ماند!

ششم – یکپارچگی شخصی

یکپارچگی زمانی اتفاق می افتد که رفتارمان با ارزش هایمان همخوانی داشته باشد.

برای خودمان یک سری ارزش ها و خط قرمزها داشته باشیم که تحت هر شرایطی به آنها عمل می کنیم.نه اینکه یک روز حال داشته باشیم انجامش دهیم، یک روز حال نداشته باشیم، انجامش ندهیم(مثلا دروغ می گم یا نمی گم.آشغال میریزم یا نمی ریزم.رشوه می دم یا نمی دم.رشوه می گیرم یا نمی گیرم.به قول هایم عمل می کنم یا نمی کنم).

وقتی رفتارمان با ارزش هایمان همخوانی نداشته باشد، عزت نفسمان پایین می آید.اینگونه دیگر به خودمان اعتماد نمی کنیم.

قبول دارید ما به کسانی اعتماد می کنیم که آنچه که می گویند با آنچه که انجام می دهند، همخوانی دارد؟قبول دارید به کسانی اعتماد می کنیم که خوش قول هستند؟در مورد اعتماد کردن به خودمان هم همینطور است.

در خانواده هایی که پدر و مادر، حرفشان با عملشان نمی خواند، فرزندان به آنها اطمینان نمی کنند و والدین برایشان اعتبار ندارند.چون بطور مثال والدین از صداقت حرف می زنند اما دروغ می گویند.

متأسفانه در کشور ما حرف بسیاری از مسئولین بالا دست، با عملشان نمی خواند.همچنین حرف بسیاری از افراد مذهبی با عملشان نمی خواند.قبول دارید؟به همین دلیل فضای بی اعتمادی در جامعه به وجود آمده است.همچنین افراد زیادی از دین، زده شده اند.مردمی که قبلا به باورهای مذهبی ایمان داشته اند، حالا به هیچ چیز باور ندارند.و عدم ایمان به هیچ چیز، برای جامعه مان بسیار خطرناک است.

کل حرف این کتاب این است که عزت نفس، اصل و ریشه ی تمام کارهای ماست.عزت نفس در ما مثل سوخت ماشین است.تکنیک های مهارت های زندگی مثل یک کاتالیزور، تسریع دهنده ی این اصل هستند.اگر عزت نفس نداشته باشیم، هیچ کدام از تکنیک های مهارت های زندگی به کارمان نمی آید.

پس در کتاب روانشناسی عزت نفس آموختم که شش عامل مهم افزایش عزت نفس به این صورت هستند:

  1. زندگی آگاهانه
  2. خودپذیری
  3. مسئولیت در قبال خود
  4. قاطعیت و ابراز وجود
  5. زندگی هدفمند
  6. انسجام و یکپارچگی

برای یادگیری دو تا از راهکارهای افزایش عزت نفس که مهارت انتقاد پذیری و مهارت انتقاد کردن هست، محصول آموزشی زیر را تهیه کنید:

فیلم کارگاه شخصیت آهنین

برگرفته از:

کتاب روانشناسی عزت نفس

دیدگاه‌ها ۷